?️بی توجهی به برند
تلاش برای بازاریابی کسب و کاری که برندی ندارد مثل این است که بدون آنکه آدرس را در اختیار کسی قرار دهید در منزل خود میهمانی بگیرید. برند شما شالوده ای است برای هویت تان، هم در برابر مشتریان قدیمی و هم در برابر مشتریان جدید. برند شما باید تمام پیام هایی که به بیرون منتقل می کنید را برجسته کند و در بر بگیرد، از محتوای وبسایت شما گرفته تا تصاویر بنر فیسبوک تان.
وقتی افراد با برند یا لوگوی شما مواجه می شوند و یا به نحوه ی حرف زدن و حوزه ی تخصص شما دقت می کنند، در مورد ویژگی های خاصی از کسب و کار شما در ذهنشان ایده ای شکل می گیرد. بدون این ارتباط، داده ها و اطلاعات شما بی آنکه چیزی را در ذهن کسی تداعی کنند در فضا معلق می مانند. به علاوه، هرچه ارتباطات بیشتری بسازید، مشتریانتان بیشتر با برند شما آشنا می شوند، و احتمال خریدشان از شما بیشتر خواهد بود. بدون این حضور یا انسجام منطقی نخواهید توانست چنین رابطه ای بسازید و حتی ممکن است بابت کاری که انجام می دهید اعتباری عایدتان نشود.
?️بازاریابی برای همه
شما باید انتخاب کنید برای چه کسی بازاریابی خود را انجام می دهید. با این وجود کارآفرینان بی شماری ساده ترین تصمیم را می گیرند و محصول یا خدمات خود را برای همه بازاریابی می کنند. هرچه باشد «همه» بزرگ ترین مخاطبان ممکن هر کسب و کاری را در بر می گیرد و بیشترین بازگشت ممکن را در پی خواهد داشت، اینطور نیست؟ پاسخ این است که خیر، اینطور نیست! حتی اگر می توانستید به نوعی از مجموعه ای از پلتفرم های مختلف پیام خاصی را به تمام انسان های روی زمین برسانید، این پیام آنقدر برای همه کلی و عام خواهد بود که هیچ کس برای آن ارزشی قائل نمی شود و در ذهن کسی نمی ماند.
در عوض، برای آنکه خود را برجسته کنید، باید منحصر به فرد باشید و اگر می خواهید تأثیری روی کسی بگذارید، باید با او ارتباط پیدا کنید. این دو ویژگی مستلزم این است که پیام های شما هر بار ویژه ی بخش خاصی از جمعیت طراحی شوند.
?️رفتار با مخاطب بر اساس فرضیات
با تمام این حرف ها، بازاریاب هایی وجود دارند که می فهمند باید پیام های خود را برای بخش خاصی از جمعیت طراحی کنند، اما با این وجود این کار را به شکلی اثربخش انجام نمی دهند. بخش اعظم این مشکل به این دلیل است که به جای آنکه برای تأیید ایده های خود به داده ها و تحقیقات تکیه کنند، به فرضیاتی کلی که در مورد مخاطبانشان دارند اتکا می کنند.
برای مثال، ممکن است فرض خود را بر این بگذارند که مردان میانسالی که محصول آنها توجهشان را جلب کرده دوست دارند در مورد آن با اطلاعات حداقلی، صریح، ضروری و با لحنی حرفه ای مواجه شوند. این در حالی است که در واقعیت این قشر از جامعه ممکن است لحنی عادی تر و همراه با شوخ طبعی را ترجیح دهند. به عنوان یک قانون کلی باید هر فرضی را زیر سؤال برد. آیا تصمیمات بازاریابی خود را بر این اساس اتخاذ می کنید که فکر می کنید فلان شیوه درست است، یا اینکه این موضوع در واقعیت اثبات می شود؟ داده های تحقیقاتی تنها مسیر درست برای رسیدن به حقیقت است.
?️سرمایه گذاری بیش از حد یا ناکافی
سرمایه گذاری موفق روی یک کمپین بازاریابی نیازمند تعادلی دقیق است. سرمایه گذاری بیش از حد در ابتدای کمپین و پیش از آنکه مخاطب هدف خود را از نزدیک بشناسید می تواند هدررفت بزرگی برایتان رقم بزند. شما تا فرصت آزمودن پلتفرم های مختلف را پیدا نکرده باشید نمی توانید بفهمید کدام یک می تواند برای شما بهترین انتخاب باشد. با این تفاسیر دست زدن به هر کاری بر اساس فرضیات، قمار بزرگی خواهد بود.
از طرف دیگر، سرمایه گذاری ناکافی نتایج کم و داده های ناکافی برایتان به همراه خواهد داشت که هیچ نتیجه ی معناداری نمی توان از آنها گرفت.
?️امتحان نکردن
بازاریابی بر خلاف میل ما بازی «هدف بگیر و شلیک کن» نیست. در بازی بازاریابی باید مدام انتظارات تازه ای خلق کرد تا بتوان به تدریج به یک استراتژی «بی نقص» نزدیک تر و نزدیک تر شد؛ آن هم در حالی که هیچگاه واقعاً نمی توان به آن رسید. تنها را ه بهتر شدن در این بازی، آزمودن است؛ اینکه چیزهای تازه ای را امتحان و استراتژی های جسورانه ای اتخاذ کنید تا بفهمید کدام نتیجه می دهند و کدام نه.
اگر فعالانه دست به آزمون و خطا نزنید نمی توانید پیشرفت کنید، و این یعنی در مسیر درازمدت خود راکد خواهید ماند. هیچگاه یک استراتژای را از برنامه ی خود حذف نکنید مگر آنکه برای عدم اثربخشی آن داده ای در اختیار داشته باشید. فرصت یادگیری پیرامون برند و مشتریان خود را نیز تحت هیچ شرایطی نباید از دست داد