ویرگول
ورودثبت نام
Mary T
Mary T
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

زندگی با تمام وجود (قسمت اول)

در میان قفسه کتاب‌های خودیاری پرسه می‌زدم که عنوان یک کتاب من را به سمت خود کشاند. کتاب زندگی با تمام وجود، اثر برنه براون. کتاب را از قفسه برداشتم. روی جلد آن نوشته بود «فراموش کنید قرار است چه کسی باشید. خودتان باشید و با تمام وجود زندگی کنید.» نویسنده کتاب را می‌شناختم. قبلا کتاب موهبت کامل نبودن آن را خوانده بودم و قلم نویسنده را دوست داشتم. برنه براون نویسنده کتاب، سال‌های سال روی موضوع شرم کار کرده است و برای همین موضوع دوست داشتن خود و پذیرش آسیب‌ها و کاستی‌های خود به خوبی نشان داده است.

در این پست و سلسله پست‌های بعدی قصد دارم تا نظر شخصی خودم را در خصوص کتاب زندگی با تمام وجود بیان کنم. من این کتاب را با ترجمه خانم مریم تقدیسی و نشر آسمان نیلگون خوانده‌ام.

خواندن فصل‌های این کتاب برای من مثل تماشای کف رودخانه‌ای با آب زلال بود. آبی زلال که در آن می‌توانستم عمق وجودم و خود اصیلم را ببینم و آن را لمس کنم. هشتاد صفحه اول کتاب از تعریف زندگی با تمام وجود و موانع راه گفته است. من با تک تک جملات چهار بخش ابتدایی کتاب را زندگی کرده‌ام. با خواندن این کتاب گاهی دردی از درون من را آزار می‌داد و گاهی هم احساس قدرت و شجاعت می‌کردم.

در طی یک سال اخیر بارها تصمیم گرفتم این کتاب را بخوانم ولی هیچ وقت نتوانستم آن را کامل بخوانم و فرصت آن پیش نیامد. این کتاب یک سالی در قفسه کتابخانه نرم‌افزار طاقچه‌ام خاک خورد تا این‌که دوباره آن را باز کردم و این بار حس کردم دوست دارم نسخه کاغذی آن را در دست بگیرم و کامل آن را بخوانم. شما را نمی‌دانم ولی من فکر می‌کنم گاهی خواندن یک کتاب در موقعیت‌های مختلف زندگی، دیدگاه و حس متفاوتی به ما انتقال می‌دهد. از آن‌جایی که منِ امروز،‌ منِ یک سال پیش نیست، این بار با خواندن این کتاب حس متفاوتی را تجربه کردم. بعضی جملات و بعضی صفحات را بارها و بارها خواندم. گاهی کتاب را بستم و دفتر یادداشتم را باز کردم و شروع به نوشتن کردم. گاهی هم کتاب را بستم و به فکر فرو رفتم.




سرعت زندگی جامعه امروز خیلی بیشتر از سال‌های گذشته است. گاهی آنقدر زود همه چیز تغییر می‌کند که آمادگی تغییر و پذیرش شرایط جدید را نداریم و جا می‌مانیم. در این موقعیت اگر نتوانیم خودمان را با آن شرایط جدید وقف بدهیم، شرم‌، ترس، اضطراب، بی‌کفایتی و بقیه حس‌های منفی به ما هجوم می‌آورند و حس نارضایتی تمام وجودمان را پر می‌کند.

بارها کاری را نصفه رها کرده‌ایم و یا بعد از انجام از خروجی آن رضایت نداشتیم. بارها تلاش کردیم وزن کم کنیم، تغذیه‌مان را تغییر دهیم، ورزش کنیم و زندگی سالمی داشته باشیم. بارها خواستیم ارتباط مؤثرتری با پدر و مادر، فرزند، دوست و همکارمان داشته باشیم ولی باز هم موفق نبودیم. در عصر آگاهی امروز برای هر موضوع با چند کلیک می‌توان هزاران پست در شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت‌ها و کتاب‌های مختلف را پیدا کرد. اما چطور هنوز خیلی از ما در انجام اهدافمان ناکام هستیم؟ چطور هنوز صفحه حوادث روزنامه‌ها خبر از حال بد آدم‌ها دارد. مگر کسی خوشش می‌آید افسرده بماند؟‌ چه می‌شود که کسی به نقطه‌ای می‌رسد که هیچ کس حتی خودش را دوست ندارد و دست به خودکشی می‌زند؟! این آدم‌ها با حال بد آدم‌های درون قصه‌ها نیستند، از مریخ هم نیامده‌اند، این ما هستیم که با حال بد خودمان دست و پنجه نرم می‌کنیم. مگر نه این‌که می‌توانیم نسبت به شرایطمان آگاه باشیم؟ پس چه می‌شود که ناکام می‌مانیم؟‌ انگار وارد مسابقه دویی شده‌ایم و چون همه دوندگان در حال دویدن هستند، ما هم با تمام قوا می‌دویم ولی نمی‌دانیم این مسابقه کجا و چطور تمام خواهد شد؟‌ غافل از این‌که شاید لازم باشد گوشه‌ای بیاستیم و نفسی تازه کنیم.

افراد زیادی را دیده‌ام که ایده‌های ناب و خاصی داشتند. بعضی از آن‌ها هیچ وقت جسارت اجرای آن ایده‌ها را پیدا نکردند، بعضی که جسورتر بودند، پیش رفتند و به سمت اجرایی شدن ایده‌شان قدم برداشتند ولی به هزار و یک دلیل آن را نیمه تمام رها کردند و وقتی از آن‌ها در مورد کارشان می‌پرسی چیزی جز افسوس خوردن و سکوت تحویلت نمی‌دهند. گاهی هم تمام تقصیر را به گردن دیگران می‌اندازند و کاستی‌ها و آسیب‌پذیری‌های خود را انکار می‌کنند. گاهی در نقش مظلوم و گاهی هم در نقش مدعی با صدایی بلند داد و قال راه می‌اندازند.




از نظر برنه براون، تمام رفتار ما الگوهای تکراری هستند که نمی‌توانیم از آن‌ها بگذریم. ذهن ما براساس الگوها برنامه‌ریزی می‌شود و به آن‌ها معنا می‌بخشد. بنابراین تغییر این الگوها می‌تواند معنای زندگی ما را تغییر دهد. برنه براون متعقد است زمانی‌که بتوانیم خود واقعی‌مان را دوست داشته باشیم، اوضاع زندگی‌مان بهتر خواهد شد.

برنه براون ما را به سفری با نام زندگی با تمام وجود دعوت می‌کند و در این کتاب از توشه راه سخن می‌گوید.

«زندگی با تمام وجود شبیه تلاش رسیدن به مقصد نیست. بلکه شبیه رفتن به سمت ستاره‌ای به آسمان است. هرگز به آن ستاره نمی‌رسیم ولی اطمینان داریم در جهت صحیح در حرکتیم.»

در این سفر طولانی و ابدی نیاز به توشه شهامت، همدلی و ارتباط به عنوان موهبت‌های کامل نبودن داریم. این سفر راهی یک شبه نیست و نیاز به استمرار دارد. گاهی درگیر توفان‌های هولناک شرم می‌شویم، گاهی روی قله شهامت خود می‌ایستیم و خودمان را ابراز می‌کنیم. گاهی هم شاخه گلی از جنس همدلی به خودمان تقدیم می‌کنیم، گلی که عطرش تمام وجودمان را در بر می‌گیرد و لبریز از آرامش می‌شویم. تمام فراز و فرودهای این مسیر امری طبیعی است. مهم این است که ما جا نزیم و به راهمان ادامه دهیم.

در پست بعدی در مورد هریک از ابزارهای توشه راه و موانعی که به گفته برنه براون با آن‌ها رو به رو خواهیم شد. صحبت خواهم کرد.

زندگی با تمام وجودبرنه براونشهامتشرمکمال‌گرایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید