برخلاف عمدهی دانشجویان کارشناسی دانشکدهمان، من بعد از ترم ۴ کارآموزی نرفتم. فراغِ بالی که آن زمان دست داده بود را در جهت کارهای فوقبرنامه و اندکی کارهای پژوهشی و درسی (۲ تا آزمایشگاه!) خرج کردم. اما آزادی وقت آنقدر زیاد بود که شروع کردم به فکر کردن دربارهی اینکه «چه کاری ارزش انجام دادن را دارد؟» منظورم از کار شغل و فعالیت اصلی زندگی است. با نگاهی ایدهآلگرایانه، هیچکدام از کارهایی که در اطرافم میدیدم، ارضاکننده یا منتهای یک زندگی هدفمند نبود. یک روز که با ناامیدی و دلزدگی از تمام گزینهها در انجمن علمی (محور) نشسته بودم، به اولین فردی که از در آمد تو و حس کردم حرفهایم را میفهمد گیر دادم که:" کاری که شما در پروژهتون با فلان استاد انجام میدید راضیتون میکنه؟!" آن فرد کمی فکر کرد، بعد با لحن شمردهای گفت: "آره... خوبه... بستگی داره هدف رو چی تعریف کنیم" گفتوگویی آغاز شد و به این رسیدیم که اگر «تأثیرگذاری» هدف باشد، با چه متر و معیاری اندازه گرفته میشود؟ متوجه شدم که خودم هنوز نمیدانم چه میخواهم، صرفاً میخواستم این تأثیر «بزرگ» باشد. در ادامهی سال تحصیلی در پیِ همان فکر خورَنده -که گاهی سراغمان میآید!- باز هم بحث کردیم و تلاش کردیم آن تأثیر را برای خودمان پیدا و تعریف کنیم. باید ۱ سال میگذشت تا برسم به نقطهای که نسبتاً بدانم کاری که میخواهم انجام دهم چه ویژگیهایی باید داشته باشد. این بینش نسبی را مدیون برخی آدمها و داستانهایی هستم که وارد زندگیام شدند، از کارگروه توسعهی السابقون بگیر تا دوستانی که سر کلاس کارآفرینی پیدا کردم و ... . همان موقع نیز جریان کارهای مختلفی که به عهده گرفته بودم، مرا به داخل خودش کشید و نگذاشت بیشتر به آن تصویر فکری بپردازم. نمیگویم این بد یا خوب است، احتمالا باید زمان میگذشت تا این بلوغ نسبی حاصل شود، اما ترسم از این است که هرچه جلو میرویم بیشتر و بیشتر در کارها غرق میشویم: کارآموزی، پروژه و پایاننامه، درسها، فارغ التحصیلی و درآمدزایی، فعالیت داوطلبانه و ... و ما «کار زده» میشویم، جوری زندگیمان پر میشود که دیگر زمانی برای درنگ در آن «به زور» هم جا نمیشود! و یکهو به خودمان بیایم و ببینیم سالها گذشت و هنوز ما رویایمان را ننوشتهایم! (چه رسد به عملی کردنش)
اخیراً دوستی را که مسئول اردوی جهادی بود دیدم، بعد از آرزوی موفقیت برایش دعایی کردم که حس میکنم برای همهمان لازم است: انشاءا... کارهای اجرایی آنقدر درگیرتان نکند که از اصل مطلب باز بمانید!