ویرگول
ورودثبت نام
نیمه ی مرداد
نیمه ی مرداد
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

کرونا و بی پناهی

به پیشنهاد یکی از دوستام تصمیم گرفتم بنویسم شاید کسانی با خوندن نوشته های من به این نتیجه برسند که چه پدر مادر خوبی دارند و قدرشونو بدونند. ما آدم ها هیچ کدوم انتخاب نمی کنیم کی پدر مادرمون باشه ولی ما خودمون انتخاب می کنیم که بچه دار بشیم و در قبال اون ها یه وظیفه هایی داریم.
بعضی وقت ها فکر می کنم اگه تو توی بچگی به پرورشگاه هم سپرده شده بودی وضعیتت بهتر از الان بود. به نظرم هیچی سخت تر از این نیست که توی مریضی کرونا بفهمی هیچ پشت و پناهی از خانواده ات نداری، حالا اگه روزی هزار بار دوستات بهت زنگ بزنند، روزی چندین بار برات غذا و آب میوه بیارند، اینقدر وضع مالی ات خوب باشه که بتونی دکتر و پرستار بیاری بالا سرت، جای مناسبی داشته باشی که بتونی خودت رو قرنطینه کنی و همسر و بچه هات درگیر نشن، ولی وقتی روی تخت بیمارستان بابای بی فکرت طلب کارت بشه که چرا به مامانت گفتی بیمارستانی مامانت حالش بد شد ، اون جاست که با خودت می گی چقدر بابام بی فکره. تو تمام این بیست روز یه بار به همسرت زنگ هم نزد که ببینه چیزی کم و کسری نداره یا با پسر کوچولوت که خیلی نگرانته صحبت کنه و بهش دلگرمی بده که آقا جون نگران بابات نباش زود برمی گرده ولی واقعا چه انتظاری داری از کسی که به فکر بچه اش نیست به فکر نوه اش باشه.
وقتی فهمیدند که توی دفترت خودتو قرنطینه کردی چه فشاری به همسرت آوردن که چرا رفتی اون جا و خونه نموندی اما وقتی بهشون گفتی بیاین خونه امون خیلی ناگهانی سرفه های مامانت شروع شد و خیلی یهویی کرونایی مصلحتی گرفتند که یه وقت نخوان کاری برات بکنن. با اون حال مریضت نگران حال مامانت بودی اون جا بود که فهمیدم با چه موجوداتی طرفی.
میدونی عزیزم پدر و مادرت فقط تولید مثل کردند که این تولید مثل اشون هم اصلا مثل خودشون نشده و این خیلی خوبه. من سالها پیش فهمیدم این ها چقدر ترسناک اند وقتی مادرت سر مادر پیرش که چند ماه بعد هم از دنیا رفت چطور داد می کشید و حاضر نبود یک روز به خوبی ازش نگه داری کنه اون موقع بود تمام تنم می لرزید و با خودم گفتم از اینا بترس که هیچ انسانیتی توی وجوداشون نیست یه روزی نتیجه اشو می بینند اون روز میاد مطمئنم .

کرونابی پناهیپدروالدگریدوست داشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید