ویرگول
ورودثبت نام
real mahan
real mahanدختری در فنی
real mahan
real mahan
خواندن ۳ دقیقه·۳ روز پیش

ماه نامه 14 آبان تا 14 آذر

ساعت ده شبه و من باید تازه سراغ تسک های امروزم برم.

چرا؟ چون من یه آدم جوگیرم که دیروز وقتی استادم گفت سه تا مقاله داره برای داوری و هر کی داوطلبه برای اینکار میتونه بگه من تصمیم گرفتم امتحانش کنم و چون میخاستم حق کسی خورده نشه تموم امروزمو با خوندن و داوری اون سه تا مقاله گذروندم.

و خب چرا نمیتونم تسک های امروز رو شیفت بدم به فردا؟ چون من یه آدم جوگیر ترم که یه ماه پیش برای اینکه نمیخاستم آدمی که برام مهمه سختی زیادی رو متحمل شه پیشنهاد دادم نصف کارش برای من باشه و از اون بدتر آدمی ام که فکر نکرد تموم این یک ماه خودش بیچاره تر از اون آدمه و الان به غلط کردن افتاده ولی چاره ای نداره.

خب به اندازه کافی غر زدم و به نظر کافیه😊

بهتره برم سراغ حرفی که داشتم.

این ماهی که گذشت...ماه عجیبی بود.

این ماه سخت بود چون دائم با نوسانات خلقی و روحی مواجه میشدم...اینو میتونید از اطرافیانم بپرسید که چقدر این ماه رو تک تک سلول های مغزشون رژه رفتم و اونا فقط تحمل کردن.

این ماه خوب بود چون بالاخره یکی از مهم ترین آزمون های زندگیم یعنی آزمون جامع رو دادم و بار زیادی از روی دوشم برداشته شد....این امتحان مهم ترین سدی بود که میتونست جلوی راهم باشه و خداروشکر که گذشت. اینکه تو یه هفته سه تا درس تخصصی رو به مرز تسلط برسونم و از اون بدتر باهم تو یه روز امتحان بدم و فارغ از نتیجه ای که هنوز نیومده خوشحالم بابت تموم شدنش.

این ماه خاطره ساز بود چون یکی از دوستای ویرگولیم رو دیدم. در مورد اسم و نشانش نمینویسم چون یادم رفت اون روز ازش بپرسم اجازه اینکار رو دارم یا نه....اگه دوست داشت از روی کامنت ها معلوم میشه کیه ولی خب خلاصه بگم که تو گوگولی ترین ویرگولی بودی که میتونستم باش آشنا بشم دختر شومیز آبی گل دار و عمیقا خوشحالم که دیدمت.

این ماه دردناک بود چون هنوز از دیدن غصه آدمای اطرافم ناراحت میشم و نمیتونستم به هانیه بگم از این روزای سردی که پارسال مادرتو ازت گرفت و تنهات کرد دلگیر نباش. نشد بگم غصه نخور و منم پا به پاش دوباره غصه خوردم.

این ماه بی رحم بود چون برای هزارمین بار مامان خوشحال شد از اینکه یه دکتر جدید پیدا شده ک میتونه روند الزایمر باباحاجی رو کند کنه و برای هزارمین بار ناامید شد.

این ماه واقعی تر بود. چون برای اولین بار تو آزمایشگاه از اون لاک غیر واقعی و شخصیت شریف بودنم در اومدم و از قضا همه رو مسخره کردم حتی اونایی که خودشونم اونجا بودن...خب خوبه که از دستم ناراحت نشدن و بده که فکر کردن منم یکی ام مثل خودشون.

این ماه خوشمزه بود چون برای اولین بار ترشی لوبیا سبز درست کردم و برای اینکه حس ناکافی بودن بدم به بقیه برای مامان و عزیزجونم فرستادم و خب اونا هم برای اینکه کم نیارن کلی ترشی و چیزای خوشمزه برگردوندن و معامله خوبی بود.

این ماه عزیز بود

این ماه تمیز بود

این ماه دقیق بود

خیلی خوابم میاد و دارم شر ور میگم. امیدوارم در اولین فرصت و قبل اینکه کسی این هجویات مغزمو بخونم بتونم پاکش کنم.

نوشتم هجویات و دلم هویج خواست.

کاش فردا ظهر اقای بیگدلی زنگ بزنه به گوشیم و خبر رسیدن نامه های صدف رو بده....دلم میخاد یه نشونه از ادمایی که دوست دارم کنارم باشه و بتونم به بهونه داشتن اون ادم به زندگی ادامه بدم.

 

۱۳
۲۱
real mahan
real mahan
دختری در فنی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید