
ابوالفضل بیهقی در بیهق (سبزوار امروزی) متولد شد. درباره ابتدای زندگی بیهقی اطلاعات زیادی در دست نیست اما وی تحصیلات خود را در سطح ممتاز و خوبی گذراند و احتمالا این حاکی از منتفذی خانواده وی است. بیهقی تحصیلات خود را در نیشابور ادامه داد و رفته رفته وارد دیوان حکومت غزنوی شد. استاد وی در این برهه بونصر مشکان بود. بیهقی از بونصر مشکان تاثیر بسیار پذیرفت و بعدتر از مرگ وی سخت ناراحت شد. بیهقی در نوشتن نیز از ایشان تاثیر بسیار پذیرفت. پس از مرگ بونصر مشکان ، بوسهل زوزنی رئیس دیوان رسائل شد و بیهقی نیز به معاونت وی منسوب شد. آنطور که از منابع بر میآید بوسهل زوزنی و بیهقی چندان آبشان در یک جوی نمیرفت و بوسهل نیز خود شخصی تندرو و کجخلق بود. بیهقی خواست از مقامش استعفا دهد اما سلطان مسعود غزنوی از وی خواست که در این مقام بماند و به کارش ادامه دهد. آنطور هم که معلوم است گویا امیر مسعود غزنوی قصد داشت پس از بونصر مشکان ، ابوالفضل بیهقی را به ریاست دیوان رسائل منسوب کند ، اما بدلیل جوانی بیهقی از اینکار منصرف شد. بیهقی در زمان جانشین سلطان مسعود برای مدت کوتاهی به ریاست دیوان رسائل رسید و اینگونه بر بخش اعظمی از اسناد فوق محرمانه حکومتی دسترسی پیدا کرد. البته کمی بعد به دلایلی که به روشنی معلوم نمیباشد ، از این مقام عزل شد و برای مدتی زندانی شد. همچنین گفته میشود پس از عزل ، اموال وی به دستور سلطان غزنوی غارت گشت. بیهقی سالهای پایانی عمر خود را وقف نوشتن "تاریخ بیهقی" کرد.
تاریخ بیهقی
دورهای که بیهقی در آن میزیست دورهای پرتلاطم بود. بیهقی در آن دوران شاهد حملات ترکمانان و ترکان ساکن آسیای مرکزی بود. بیهقی به خوبی از شکاف های فرهنگی میان ایرانیان و ترکان آگاه بود و در جایی به درستی مینویسد "بیابان ایشان [منظور ترکان غزنوی است] را پدر و مادر است ، چنان که مارا شهرها" در اینجا بیهقی به خواستگاه و سبک زندگی مهاجمان غزنوی اشاره میکند و با زبانی نسبتا کنایی تضادهای میان ایرانیان و ترکان غزنوی را نشان میدهد.
بیهقی سالها به عنوان کاتب در دربار غزنوی حضور داشت و در عین فرمانبرداری ، با زبانی حاوی کنایه و سخنان نیشدار ، به انتقاد از سلاطین غزنوی میپرداخت.
نثر بیهقی جایگاه ویژهای در ادبیات فارسی دارد. ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی مینویسد که "بیهقی واژگان بسیاری وارد ادبیات فارسی کرد و در شکلبندی نثر فارسی نقشی مهم ایفا کرد"
عباس میلانی نیز نقش بیهقی در تدوین نثر فارسی را با نقش شکسپیر در شکلبندی زبان انگلیسی مقایسه میکند.
از دیگر ویژگیهای نثر تاریخ بیهقی ، آهنگ آن و فضاسازیهایش است. دکتر یوسفی در همین رابطه مینویسد "هر ایرانی فارسیدان در کلام بیهقی موسیقی پرتاثیری حس میکند. نثر وی زنده و پرتحرک و با حال از آب درآمده. تصویر بزم امیرمسعود بر روی جیحون با ضربی چنین کوتاه و سریع و طرب انگیز است. به هنگام جنگ نیز حالتی رزمی دارد. آنجا که موضوع نیازمند قدری تامل بیشتر است ، لحن بیهقی آرام و سنگین است. همه جا موسیقی کلام با اندیشه و معنی سازگاری درخشان دارد"
در مرگ استادش ، بونصر مشکان ، بیهقی میگوید "قلم را لختی بر وی بگریانم" و نثری اندوهزده مینویسد.
به هنگام "اعدام حسنک وزیر" نیز نثر بیهقی محزون و حماسی است:
"جبه و پیراهن بکشید و دور انداخت با دستار ، و برهنه با ازار بایستاد و دستها در هم زد ، تنی چون سیم سپید و رویی چون صد هزار نگار"
البته که در نثر بیهقی ، به تعبیر عباس میلانی نوعی "عربزدگی" را میتوان مشاهده کرد. برای نمونه وی سالهارا در کتابش به عربی نوشته است "سنه اثنین و عشرین و اربعمائه" نثر تاریخ بیهقی در حین روانی زبان ، از کلمات و اصطلاحات عربی بسیار بهره برده است. این دو پارگی را میتوان در نتیجه دوپارگی تاریخ ایران یعنی از یک طرف ایران باستانی و از طرفی دیگر سیطره فرهنگی و سیاسی اعراب ، دانست. آنچه امروز به عنوان تاریخ بیهقی به دست ما رسیده است تنها شامل جلد پنجم تا دهم آن است و در اصل تاریخ بیهقی سی جلد بوده است. علاوه بر این نام بسیاری از اشخاص یاد شده در تاریخ بیهقی برای ما تازه و مجهول الهویة هستند. از جمله آنها میتوان از شریف هاشمی علوی یاد کرد. بیهقی درباره هاشمی علوی مینویسد "این بزرگزاده مردیست با شرف و نسب و فضل و نیک شعر و قریب بر صد هزار بیت شعر اوست" گویا امروز حتی یک بیت هم از صدهزار بیت هاشمی علوی در دست نمیباشد! در تاریخ بیهقی از زنان آنچنان یادی نشده است و اشاره به زنان محدود و انگشت شمار است و در حد اشارهای به همسران ، معشوقهها و مادران شاهان و سلاطین است. در نتیجه میتوان تاریخ بیهقی را یک "تاریخ مذکر" دانست و در اصل غیبت زنان در تاریخ بیهقی را میتوان به نوبهای غیبت زنان در "عرصه اجتماعی آن دوران" برداشت کرد. با این وجود تاریخ بیهقی را میتوان یک "تاریخ اجتماعی" تلقی کرد که از این حیث کمنظیر و شاهکار برای دورهی خود محسوب میشود. بیهقی در کتاب خود تاریخ را به شیوهای خاص مینگارد. از شایعات سیاسی گرفته تا آیین عروسی و عزا ، از راه و رسم جاسوسی گرفته تا سودجویی شاهان ، همگی در تاریخ بیهقی جای دارند. این درحالی است که تاریخ نویسی در دوران بیهقی صرفا شرح حال پادشاهان و جنگهای پادشان بوده است. جام مطلب اینکه از حیث سبک تاریخنگاری ، ابوالفضل بیهقی را میتوان نابغه خواند. بیهقی خود نیز میدانست که روایتش از تاریخ نادر و خاص است و در جایی در همین رابطه میگوید "اگر چه این اقاصیص از تاریخ دور است چه در تواریخ چنان میخوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز صلح کردند و این آن را یا او این را بزد و بر این بگذشتند ، اما من آنچه واجب است به جای آرم"
همچنین در همین رابطه در جای دیگر میافزاید:
"در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفته اند و شمه ای بیش یاد نکردند اما من چون این کار پیش گرفتم می خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشیده نماند و اگر کتاب در از شود و خوانندگان را از خواندن ملالت ،افزاید طمع دارم به فضل ایشان که مرا از مبرمان نشمرند که هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد که آخر هیچ حکایت از نکته ای که به کار آید خالی نباشد"
البته که همین سبک نگارش خاص موجب آن شد که تاریخ بیهقی در زمان خود مورد محبوبیت عام واقع نشود و تا مدتها همینگونه ماند. احتمالا بیهقی خود نیز میدانست که اثرش برای عام مردم "خستهکننده" خواهد بود و در همین رابطه مینویسد:
"بیشتر مردم عامه آنند که باطل ممتنع را دوستتر دارند چون اخبار دیو و پری و غول بیابان .... و آنچه بدین ماند از خرافات که خواب آرد نادانان را چون شب برایشان خوانند و آن کسان که سـ سخن راست خواهند تا باور دارند ایشان را از دانایان شمرند و سخت اندک است عدد ایشان و ایشان نیکو فراستانند و سخن زشت بیندازند"
بسیاری معتقدند که تاریخ بیهقی یکی از "دقیقترین" روایات است. عدهای نیز بیهقی را "گزاشگر حقیقت" توصیف میکنند. خود بیهقی نیز در جایی از تاریخ بیهقی مینویسد "سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را"
اما باید در نظر داشت که تاریخ پیش از نگارش توسط مورخ ، از ذهن و فکر مورخ میگذرد. پس بدون شک نگرش و چارچوبهای فکری مورخ نیز بر تاریخنگاری وی تاثیر گذار خواهد بود. برای نمونه میتوان در تاریخ بیهقی نوعی "پارسی ستیزی خفیف" را یافت. برای مثال بیهقی به اعیاد و مناسبتهای اسلامی توجه بیشتری نشان میداد تا اعیاد و مناسبتهای ایرانی ، همچنین وی در کتابش هیچکدام از اشعار فردوسی را نقل نکرده است ، این درحالیست که اشعار بسیاری از شعرای آن دوران را بیهقی در تاریخ بیهقی نقل کرده است. علاوه بر این روایات ضد و نقیضی در تاریخ بیهقی وجود دارد برای مثال وی در چندجا از امیرمسعود غزنوی به عنوان حاکمی "مستبد ، حریص ، سنگدل و بی دین" یاد میکند اما بعدتر در جایی دیگر میگوید "و زو کریمتر و رحیمتر رحمةالله علیه کس پادشاه ندیده بود و نخوانده" بدون شک تاریخ بیهقی از نظر ادبی جایگاه ویژهای دارد اما اگر بخواهیم آن را نظر تاریخی "حقیقت محض" بخوانیم ، به بیراهه رفتهایم.
نگرش و تفکرات بیهقی
بیهقی حامی حکومت مطلقه بود ، البته برای انسان درجهای از آزادی را قائل بود. وی در این زمینه از تشبیهی معروفی استفاده میکند ، بیهقی معتقد بود که سه نیرو در بدن وجود دارد: خرد ، خشم و شهوت. بیهقی این سه نیرو را با نقش پادشاه ، لشکریان و رعایا مقایسه میکند.
به عقیده بیهقی همانطور که خرد از طریق خشم با شهوت مقابله میکند ، پادشاه نیز لازم است از طریق لشکریان ، رعیت را سر جای خود نگهدارد. بیهقی در همین زمینه میگوید "رعیت باید که از پادشاه و لشکر بترسد. ترسیدنی تمام ، و طاعت دارند"
گاه بیهقی در مسائل فلسفی نیز اظهار نظر میکرد. بیهقی در این زمینه از افلاطون تاثیر پذیرفته بود. بیهقی در جایی از تاریخ بیهقی میگوید:
"مردمان را خواهی پادشاه و خواهی جز پادشاه، هر کس را نفسی است و آن را روح گویند، سخت بزرگ و پرمایه، و تنی است که آن را جسم گویند، سخت خرد و فرومایه و چون جسم را طبیبان و معالجان اختیار کنند تا در بیماریی که افتد زود آن را علاج کنند و داروها و غذاهای آن بسازند تا به صلاح باز آید، سزاوار تر که روح را طبیبان و معالجان گزینند تا آن آفت را نیز معالجت کنند، که هر خردمندی که این نکند به اختیاری که او کرده است که مهمتر را فرو گذاشته است و دست در نامهمتر زده و چنان که آن طبیبان را داروهاست و عقاقیر است از هندوستان و هر جا آورده این طبیبان را نیز داروهاست و آن خود است و تجارب پسندیده چه دیده و چه از کتب خوانده"
در اینجا به وضوح بیهقی از اهمیت "روان و فکر" آدمی حرف میزند و معتقد است که انسان باید بسیار به آن بپردازد و برایش وقت بگذارد. شاید این حرف امروزه برای ما بدیهی باشد اما وقتی به تاریخ روانشناسی در غرب توجه می کنیم ، وقتی به یاد می آوریم که در آنجا تا آغاز عصر رنسانس (حدود چهارصد سال پس از بیهقی) ، مصائب روانی هنوز نوعی جن زدگی تلقی میشد و درمانش هم به عهده جن گیران و مفتشان کلیسا بود ، و بالاخره وقتی به یاد می آوریم که حتی تا به امروز بسیاری از مردم هنوز بیماری روانی را عارضه ای شرم آور می دانند و به جای درمان آن اغلب در کتمانش می کوشند آنگاه صراحت بیان و صلابت نظر بیهقی حیرت آورتر جلوه می کند. بیهقی این سخنان را چند صد سال پیش از رنسانس میزد و حتی امروزه نیز عدهای از پرورش روان و درمان مشکلات روانی غافل هستند. اما بیهقی با صراحت آن هم هزار سال پیش از اهمیت آن سخن میگفت!
بیهقی در شیوه تاریخنگاری ادعا میکرد که پیرو خردگرایی به سبک ابوریحان بیرونیست. وی در همین باره میگوید:
"پیش از این به مدتی در از کتابی دیدم به خط استاد ابوریحان و او مردی بود در ادب و فضل و هندسه که در عصر چنو دیگری نبود و به گزاف چیزی ننوشتی و این دراز از آن دادم تا مقرر گردد که من در این تاریخ چون احتیاط میکنم"
بهطور کلی بیهقی در تاریخنگاری خود بر ضد "استبداد" سخن میگوید ، گاه این سخنها و انتقادها بی پرده و صریح است ، و گاه همراه با کنایه و نماد. بیهقی به قول عباس میلانی "مورخ یاغی است که از استبداد سلطان مسعود پردهدری میکند"
بیهقی همچون بسیاری از متفکران آن زمان استبداد و شرایط سخت دوران را به عهده تقدیر می گذارد. در نهایت بیهقی راه حل گذار از جفا و ستم حاکمان را در "صبر و تحمل" مییابد.
در همین زمینه ، بیهقی در آغاز جلد دهم کتابش میگوید:
"به جهد و جد آدمی اگر چه بسیار عدت و حشمت و آلت دارند کار راست نشود و چون عنایت ایزد جل جلاله باشد راست شود. و چه بود از آنچه باید پادشاهی را که امیر مسعود رضی الله عنه را آن نبود از خشم و خدمتکاران و اعیان دولت و خداوندان شمشیر و قلم و لشکر بی اندازه و پیلان و ستور فراوان و خزانه بسیار؟ اما چون تقدیر چنان بود که او در روزگار ملک با درد و غین باشد و خراسان و ری و جبال و خرارزم از دست وی بشود چه توانست کرد جز صبر و استلام؟ که قضا چنین نیست که آدمی زهره دارد که با وی کوشش کند. و این ملک رحمة الله علیه تقصیری نکرد، هر چند مستبد به رأی خویش بود شب و شبگیر کرد، و لکن کارش بنرفت که تقدیر کرده بود ایزد عز ذکره در ازل الآزال که خراسان چنان که باز نمودم رایگان از دست وی برود و خوارزم و ری و جبال همچنین"