ویرگول
ورودثبت نام
امیرماهان طاهری
امیرماهان طاهریتاملات و شاید یادداشت‌های ناگهانی
امیرماهان طاهری
امیرماهان طاهری
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

سعدی: مرد اخلاقِ ادبیات کلاسیک

پیشتر در مطلبی درباره‌ی اندیشه‌ی سیاسیِ سعدی صحبت کردم. سعدی مردِ جهان‌دیده و کنجکاوی‌ست که از تعصب و مطلق‌انگاری به دور است. به قول عباس میلانی "او هم سنکا می‌خواند، هم غزالی، هم با کلام اشعری آشنا بود و هم با فلسفه‌ی کلاسیک" به‌گمان من سعدی چهره‌ی درخشانی‌ در ادبیات فارسی‌ست که گفتارش را تنها به میدان ادبی‌گویی تقلیل نمی‌دهد. اگرچه که او پسندیده و فصیح قلم می‌زند اما در کنار آن جهان‌بینی‌ای خاص را مطرح می‌سازد: نگرش و افق‌دیدی که برآمده از کنجکاوی، تجربه و سیر و سفر است.

سعدی را مردِ اخلاق و تربیت هم بایستی دانست. سعدی به ما درس نیکوسخنی ، انسان‌دوستی ، علم‌آموزی و عمل‌گرایی می‌دهد.

در آثار سعدی سخن از ادب بسیار رفته است. وی در نکوهش رفتار ناپسند چون غیبت و حسادت هم قلم‌فرسایی بسیار کرده است.

در بوستان در حکایت کوتاهی می‌گوید، مدتی که در مدرسه نظامیه‌ی بغداد مشغول تحصیل بود روزی به استادش گفت که فلان کس بر من حسادت کرده است‌. استاد اما در پاسخ به سعدی گفت:

حسودی پسندت نیامد ز دوست

چه معلوم کردت که غیبت نکوست؟

سعدی در اشعارش تاکید می‌کند که از بدگویی باید دوری کرد چرا که چیزی را که نمی‌توان رو در رو گفت، پشت سر هم نباید گفت:

کسی را که نام آمد اندر میان

به نیکوترین نام و نَعتَش بخوان

چو همواره گویی که مردم خَرَند

مَبر ظن که نامت چو مردم برند

یا در جایی دیگر در باب هفتم بوستان از فردی می‌گوید که زبان به غیبت مسلمانی گشود:

طریقت‌شناسان ثابت قدم / به خلوت نشستند چندی به هم

یکی ز آن میان غیبت آغاز کرد / درِ ذکر بیچاره‌ای باز کرد

کسی گفتش ای یار شوریده‌رنگ / تو هرگز غزا کرده‌ای در فرنگ؟

بگفت از پس چاردیوار خویش / همه عمر ننهاده‌ام پای پیش

چنین گفت درویش صادق‌نفس / ندیدم چنین بخت برگشته کس

که کافر ز پیکارش ایمن نشست / مسلمان ز جور زبانش نرست

منظور از فرنگ قلعه‌های نظامی جنگجوهای صلیبی در لبنان و فلسطین است.

البته که سعدی غیبت را به‌عنوان یک حقیقت می‌پذیرد. در گلستان می‌گوید زمانی پیش یکی از عارفان ، از بدگویی کسی گله کردم. عارف گفت تو با او خوشرفتاری کن تا او شرمسار شود:

پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است. گفت به صلاحش خجل کن

تو نیکو روش باش تا بدسگال / به نقصِ تو گفتن نیابد مجال

اخلاقِ نیکوی سعدی او را به سمت انسان‌دوستی هم هدایت می‌کند. سعدی انسان‌هارا نه به‌خاطر گرایشات یا مذهبشان، بلکه به‌خاطر انسان بودنشان دوست می‌دارد:

بنی آدم اعضایِ یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار

سعدی پیام انسان‌دوستیِ خودش را در قالب یک حکایتِ معروف دیگر در باب اول گلستان منتقل می‌کند، پادشاهی به کشتن اسیری روی می‌آورد. پیش از مرگ به اسیر اجازه می‌دهد که حرف آخرش را بزند. اسیر زبان به دشنام گشود. شاه از دو وزیر خود پرسید اسیر چه می‌گوید، وزیر اول گفت دعایت می‌کند و وزیر دوم گفت شاه را فحش‌ می‌دهد اما شاه و بزرگان حرف وزیر اول را به فال نیک گرفتند و از خونِ اسیر درگذشتند چرا که آن دروغِ مصلحت آمیز از آن حرفِ راست و فتنه‌انگیز بهتر بود:

پادشاهی را شنیدم به کُشتنِ اسیری اشارت کرد. بی‌چاره در آن حالتِ نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفته‌اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.

مَلِک پرسید: «چه می‌گوید؟» یکی از وزرایِ نیک‌مَحضر گفت: «ای خداوند! همی‌گوید: وَ الْکاظِمِینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ». مَلِک را رحمت آمد و از سَرِ خونِ او درگذشت. وزیرِ دیگر که ضدّ او بود گفت: «ابنای جنسِ ما را نشاید در حضرتِ پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این مَلِک را دشنام داد و ناسزا گفت». مَلِک روی از این سخن در هم آورد و گفت: «آن دروغِ وی پسندیده‌تر آمد مَرا زین راست که تو گفتی، که رویِ آن در مصلحتی بود و بنایِ این بر خُبْثی». و خردمندان گفته‌اند: «دروغی مصلحت‌آمیز بِهْ که راستی فتنه‌انگیز»

منتقدان سعدی با استناد به این حکایت ، معتقدند که سعدی از دروغگویی و بی‌اخلاقی  حمایت کرده است. حال آنکه فردی انسان‌دوست و اخلاق‌مدار چون سعدی چگونه می‌تواند بی‌دلیل و بی‌حکمت به دروغ گفتن رای دهد؟ دروغ‌ گفتن سعدیِ هم حتی ناشی از عشق او به نفس و ذاتِ آدمی‌ست.ی

سعدیادبیاتتاریخنقد ادبی
۳
۰
امیرماهان طاهری
امیرماهان طاهری
تاملات و شاید یادداشت‌های ناگهانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید