ویرگول
ورودثبت نام
امیرماهان طاهری
امیرماهان طاهریتاملات و شاید یادداشت‌های ناگهانی
امیرماهان طاهری
امیرماهان طاهری
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

چرا ملی‌گرا نیستم؟

آیا ایرانی بودن به امپراتوری‌های کهن چندین هزارساله‌ست؟ آیا ایرانی بودن به گذشته‌های دور است؟ یا چیز دیگر؟

به‌گمان من هویت همچون یک ظرف غذا نیست. ظرفی که هرچقدر محکم‌تر چفت و بندترش کرده باشیم احتمال فاسد شدنش کمتر شود. بلکه هویت ما اصلا فاسد نخواهد شد. هویت “فاسد” یا “بی‌اصالتی” اصلا وجود ندارند. آنچه که وجود دارد “ایستایی فرهنگی” و “پژمردگی فرهنگی” است. به همین جهت است که من هویت را به‌سان یک گلدان می‌بینم. گلی که اتفاقا اگر در معرض نور و کودها و مواد مختلف باشد رشد خواهد کرد.

هویت ایرانی نیز همین است. ایرانی بودن به امپراتوری‌های کهن نیست. ایرانی بودن به مقبره‌ی شاهان نیست. ایرانی بودن به ایرانی بودن است. ایرانی بودن به زیستن در مقام یک فرد اهل ایران است. فردی برخاسته از ایران، ایرانی که رویای دموکراسی دارد. و هویت ما نیز باید از همینجا شکل بگیرد.

بنا کردن هویت یک ملت براساس پیشینه چند هزار ساله به‌گمانم مهم‌ترین دستاوردش نه حفظ اصالت فرهنگی (چیزی که به‌گمان من اصلا وجود ندارد) بلکه تنبلی فکری خواهد بود.

اگر ما بخواهیم به‌عنوان یک ایرانی در سال ۲۰۲۵ هویتمان را برمبنای گذشته‌های ۲۵۰۰ سال بنا کنیم دیگر در ۲۰۲۵ نمی‌توانیم فکر کنیم. اینگونه خواهد بود که در لابه‌لای نوستالژی‌های فلج کننده غرق خواهیم شد:

من میان خمینی و سلطنت‌طلب امروزی تفاوتی قائل نیستم. نوستالژی خمینی صدر اسلام بود، او در قرن بیستم زندگی می‌کرد، قرن پوپر، قرن راسل، قرن رورتی، قرن هابرماس و … ولیکن در قرن بیستم فکر نمی‌کرد، بلکه در قرن هفتم میلادی و خلافت اسلامی فکر می‌کرد. اینگونه شد که نظام ساخته و پرداخته‌ی‌ وی هم بدل به حکومت قرن هفتمی‌ای شد، که در قرن بیستم سرگردان بود. این ناشی از تنبلی فکری‌ای بود که قرن بیستم را فراموش کرد و با شعار بازگشت به خویشتن خود را بیش از هرچیز ایستا و پوسیده ساخت. اینگونه بود که بنا کردن هویت براساس پیشینه‌های فراموش شده، یک هیولای ایدئولوژیک بنا کرد: جمهوری اسلامی.

یک ایرانی فردی‌ست که در قرن بیست و یکم می‌زید، او دغدغه‌ی دموکراسی دارد، و برای رسیدن به آن در تپه‌ها و ویرانه‌های اسطوره‌هایش نمی‌گردد، بلکه در جهان قرن بیست و یکم بدنبال آن می‌گردد. این همان لحظه‌ای است که هرکدام از ما از تنبلان فکری بدل به متفکران تراژیک می‌شویم. تراژیک از این جهت که برای آینده‌ی خویش چهارنعل می‌تازیم و استدلال می‌کنیم و از احکام سختگیرانه‌ی اسطوره‌هایمان رها می‌شویم. این همان لحظه‌ای‌ست که من از یک ایرانی، از رعیت سلطان و شاه، از خادم خلیفه، از مریدِ مرشد، بدل به یک انسان می‌شوم: انسانی که جهانی فکری می‌کند و جهان می‌زید. افق‌دید این انسان به ایران محدود نیست، به کل جهان دسترسی دارد: و این همان جایی‌ست که فلسفه‌های راستین شکل می‌گیرند، اینگونه است که برای لحظه‌ای هم که شده تفلسف انسان به جایگاه ایدئولوژی‌زدگی‌های زمانه‌اش تقلیل نمی‌یابد. این همان لحظه‌ای‌ست که ما انسان می‌شویم: انسان تراژیک. انسانی که دیگر رعیت و مرید و شهید و چریک نیست. انسان است. انسانی که در جهان و با اتکا به قوای ادراکی خود، نه با اتکا به آسمان‌ها، می‌خواهد به معرفت دست پیدا کند. و اینگونه‌ست که دموکراسی های ۴۰۰ ساله بنا می‌شوند. و آنگونه هم استبداد‌های ۲۵۰۰ ساله!

هویت یک ‌پدیده‌ی متافیزیکی نیست. روح ‌ایرانی آنطور که کاظم‌زاده ایرانشهر می‌گفت، وجود ندارد. اسلام ایرانی آنطور که هانری کربن می‌گفت، وجود ندارد. اگر ما برای لحظه‌ای دست از اسطوره‌هایمان برداریم، جهانی فکر کنیم و جهانی زندگی کنیم و جهانی بیندیشیم، همچون سعدی، ابن‌رشد، ابن‌سینا، غزالی و عطار. آنموقع خواهد بود که شاید برای لحظه‌ای هم که شده در تاریخ محاط شده‌ی‌مان از جانب استبداد و جزم‌اندیشی، لحظه‌ای به انسان و نفس‌مان ارزش نهیم.

هویت ما به قومیت‌ها و رنگ‌های پوست‌مان نیست، به تجربیات مشترک‌مان است. هویت ما به فارس و ترک و کرد و لر و بلوچ و … نیست. بلکه به تجربیات مشترک‌مان برای نیل به دموکراسی و انسان‌دوستی است.

هویتفرهنگفلسفهتاریخیادداشت
۱
۰
امیرماهان طاهری
امیرماهان طاهری
تاملات و شاید یادداشت‌های ناگهانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید