MaHasta Rad1991
MaHasta Rad1991
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

جایی برای پر کردن کاغذهای بی‌خط

روز اول مدرسه است. بچه‌ها برای رسیدن به مدرسه شوق خاص خود را دارند. دختر می‌خواهد همانی باشد که دوست دارد (پرنسسی با لباس چین‌دار و به دور از خواسته‌های آموزش و پرورش) و پسر می‌خواهد مردی باشد شبیه پدرش. پدری که تا از خواب بیدار شود و دست و صورتش را بشوید، مادر بچه‌ها را به مدرسه فرستاده.

رویا رویایی، مادر این داستان و فعال‌ترین عضو تماشاخانه جهانگیر است که قصد دارد نویسندگی را شروع کند. پس مادر و بچه‌ها با هم با مدرسه می‌روند و"نویسنده‌ای متولد می‌شود". این میان پدر راه خود را می‌رود و سرگرم طراحی ساختمانی که قرار است زندان باشد. او میان داستان از نو روایت شده رویا از زندگی شنگول و منگول (بدون حضور حبه انگور) همان گرگ داستان است که بچه‌ها از دیدنش خوف دارند. این خوف دوری او از فرزندانش را روایت می‌کند. بچه‌ها به مادرشان نزدیک‌تر هستند.

فیلم از همان ابتدا پایه را بر زنانگی روایت می‌گذارد. ما قرار است زندگی‌نامه آگاتاکریستی دوم را ببینیم که می‌خواهد بنا بر توصیه استادش، قصه‌های بافتنی هر روزه‌اش را کنار بگذارد و در مقابل حقیقت عریان زندگی را به نمایش درآورد. او در دومین جلسه کلاسش فیلم "حاج آقا آکتور سینما می‌شود" را همراه با استادی که هم سن فیلم است خواهد دید و نخواهد گفت که سالگرد به دنیا آمدنش هم در همان روز است. در واقع ما سه لایه از یک اتفاق مرتبط را در سه برهه از زمان می‌بینیم. اولین فیلم بلند سینمای ایران. زادروز استادی که قصه‌های بافتنی را دوست ندارد (حضور واقع بینی در سینما) و به دنیا آمدن کسی که قرار است این راه را دنبال کند (رویا رویایی که باید قصه‌پردازی‌های مادرانه‌اش را برای نویسنده شدن، کنار بگذارد).

مهمانی تولد بدون رویا برگزار می‌شود. او پس از بازگشت از کلاس، خانه‌ای را رو به روی خود می‌بیند که بعد از آنهمه الهام برای نوشتن پس از کلاس، باید به شستن و رُفتن و سابیدن آن مشغول شود. تقوایی مصائب مادر بودن و نوشتن، زن بودن و به دنبال حق زندگی گشتن را به خوبی در این صحنه نشان می‌دهد. رویا شبیه به صورتکی که از دیوار بیرون زده، در تلاش برای رهایی از دیوار‌های تماشاخانه جهانگیر است.

جهانگیر اما بَدمن داستان رویاست. مردی که دوست ندارد کسی از زندگی‌اش چیزی بداند. یا مثبت است یا منفی و در نهایت با آوردن یک ماهی بزرگ برای سلاخی و آویزان کردن تابلوی مردی که نردبانی را به دوش می‌کشد، شخصیت خود را بیشتر نشان خواهد داد. او ماندن در همین سطح از زندگی را دوست دارد و پیشرفتی نخواهد کرد.

اما رویا باید به دنبال جایی برای خودش باشد. جایی برای پر کردن کاغذهای بی‌خط. آن جای امن که خانه همسرش نیست (یا گمان می‌کرد که نیست). خانه مادرش هم نبود. گرچه او پایان فیلمنامه‌اش را در خانه مادرش نوشت اما می‌دانست که مادرش هم با او همراه نیست. اما "آدم نمی‌تواند زندگی خودش را حذف کند". رویا می‌نویسد. با تمام اسبابی که برای نویسندگی در اختیار دارد. از خودش. از جهانگیر. او پس از اتمام بحران نویسندگی، به همان جایی که بود برمی‌گردد. "به آشپزخانه". جایی برای سرو نان‌های برشته و خاویارهای شور که هیچ کدام روی میز نیستند. مثل رویا. او هم در این بازگشت چیزهایی را جا گذاشته. حرف زدن با سوسن جون، خوردن قرص‌های ضد اضطراب و ترس از نوشتن را. رویا دوباره متولد شده است. او میان تمام داستان‌های اختیار شده در این دنیا، داستان خودش را پیدا کرده. حالا باید به دنبال خودش باشد. به راستی او چه کسی است؟ "روشنفکر یا کلفت".

تقوایی در این فیلم به خوبی مسائل و اضطراب‌های نوشتن را در بطن زندگی زنانه یک نویسنده روایت می‌کند. او با توجه به اصلی که با آن پایبند است، حقیقت جامعه خود را در خلال زندگی رویا بیرون می‌کشد. فیلم تولید سال 1380 است و اشاراتی به قتل‌های زنجیره‌ای دهه 70 دارد. همچنین عدم امنیت زنان در خیابان‌ها و زندگی زنانی دیگر در چهار دیواری‌هایی که بوی عشق در آنها نمی‌پیچد. اما در آخر، برای رسیدن رویا به ته دنیا (آنجا که می‌گویند خوشبختی هست)، او را وامیدارد تا برای نوشتن درباره سرزمینی بدون زندان و گورستان، آماده ‌شود.

کاغذ بی خط را باید دید:

  • برای فهمیدن نویسندگی
  • برای پیدا کردن جایی برای نویسندگی
  • و برای دیدن حقیقت محض زندگی برای نوشتن
نویسندگیناصر تقواییپیشنهاد فیلمکاغذ بی خط
مهست + الف تأنیث (ستایش شده‌ی ماه) Instagram: mahasta_rad
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید