MaHasta Rad1991
MaHasta Rad1991
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

صدایت

گاهی فکر می کنم خوب می شد اگر می توانستیم گوش هایمان را ببندیم. مثلا قفل کوچکی به درب نحیف آن می زدیم تا نشنود و دمی بیاسایم. بخوابیم و خواب انتهای رنگین کمان را ببینیم. آنجا که آسمانش آبی و شبهایش مهتابی است. زندگی گرد پیری ندارد و ماندن تو همیشگی است. ماندنی با آغوش باز، دلی مواج از عشق. و من که دخترکی گیس بافته ام و دلداده تو... همیشه خندان و گریز پا طول ساحل را میدوم تا رد پایم مسیر همیشگی تو باشد. مسیر به خانه رسیدنت. کاش می شد نشنید دردهای زمانه را... غم های مکرر را و رنج های هر روزه را... کاش صدایت آنقدر بلند بود که از تمام انحنای گوش هایم گذر میکرد و من یکباره قفل بر درب آن میزدم و کلید را تا انتهای دریا گم می کردم، لالائی ات تا ابد در گوش هایم جا می ماند. جانم گفتن ها... آوای لبخند هایت وقتی گیسوانم را به رنگین کمان گره میزدی و شعر ماندن را در گوش باران زمزمه میکردی.

کاش صدایت بلند بود...

صدایتنوشته کوتاهماه
مهست + الف تأنیث (ستایش شده‌ی ماه) Instagram: mahasta_rad
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید