دیدگاه شناختی از یادگیری
شناخت به تفکر و فرآیندهای ذهنی انسان برای حل مشکلات، تصمیم گیری، درک اطلاعات یا تجربیات جدید و یادگیری چیزهای جدید اشاره دارد. دیدگاه های شناختی از یادگیری تمرکز بر متغیرهای شناختی مؤثر بر یادگیری - آنچه در ذهن افراد قبل، در حین و بعد از یادگیری می گذرد، دارند. برای مثال، وقتی دانشآموزان برای خواندن یک فصل کتاب درسی آماده میشوند، ممکن است به این فکر کنند که میخواهند از چه نوع راهبردهای یادگیری برای یادگیری مطالب مهم در این فصل استفاده کنند. آنها ممکن است تصمیم بگیرند که یادداشت برداری کنند و مطالب را در حین خواندن سازماندهی کنند، یا هر بخش را در حین خواندن بازنویسی کنند تا ببینند آیا مطالب را فهمیده اند یا خیر. فکر کردن در مورد اینکه چه راهبردهای یادگیری باید قبل از شروع خواندن استفاده شود، ممکن است به دانش آموزان کمک کند تا به طور مؤثرتری بخوانند و یاد بگیرند.
در طول مدتی که دانشآموزان مشغول مطالعه هستند، میتوانند از راهبردهای یادگیری که انتخاب کردهاند استفاده کنند و بررسی کنند تا مطمئن شوند که استراتژیهایشان کار میکند و در حال یادگیری مطالب هستند. پس از خواندن متن، دانشآموزان میتوانند درباره کاری که انجام دادهاند فکر کنند و تصمیم بگیرند که آیا این روش خوبی برای یادگیری مطالب این کتاب درسی است یا خیر. اگر اینطور بود، ممکن است تصمیم بگیرند دوباره از این روش ها استفاده کنند. اگر نه، ممکن است بخواهند وقتی فصل دیگری از این متن را می خوانند چیز جدیدی را امتحان کنند.
این مثال جوهر دیدگاه شناختی یادگیری را به تصویر می کشد - مهمترین بخش یادگیری در ذهن یادگیرنده می گذرد. مطالعه این فرآیندهای شناختی و تقویت رشد آنها در کودکان و بزرگسالان، تمرکز اصلی روانشناسی تربیتی است.
دیدگاههای شناختی یادگیری، هم وسعت و هم عمق نحوه درک افراد از یادگیری و تعامل بین یادگیرندگان، معلمان و مربیان؛ محیط یادگیری؛ و مواد آموزشی را گسترش داده است. همه دانشآموزان به روشی یکسان یاد نمیگیرند، از روشهای یکسانی استفاده نمیکنند یا محیط را یکسان تفسیر نمیکنند. این تفاوتها یا ترجیحات فردی برای روشهای تفکر و یادگیری، مربیان را به اصلاح روشهای تدریس خود سوق داده است تا بتوانند بهتر از دانشآموزان حمایت کنند.
تحقیقات در مورد تفاوت های فردی منجر به توسعه مدل های یادگیری شده است که بر انواع مختلف فرآیندهای شناختی و نحوه تعامل آنها برای تولید یادگیری معنادار به جای حفظ ساده تمرکز می کند. تمرکز یادگیری معنادار بر درک و ایجاد خوشههای نسبتاً بلندمدت دانش و مهارتهای مرتبط است. مدلهایی که دانشآموزان چگونه اطلاعات و تجربیات جدید را پردازش میکنند، در طول زمان به مدلهای شناختی تعاملی پیچیده یادگیری تبدیل شدهاند. این مدلها بر یادگیری هدفمدار تمرکز میکنند که شامل استفاده عمدی از راهبردها و روشهای شناختی، فراشناختی، انگیزشی، عاطفی و خودمدیریتی برای رسیدن به اهداف یادگیری و پیشرفت است. یادگیرندگان موفق در مورد آنچه که می خواهند به آن دست یابند فکر می کنند و اهدافی را تعیین می کنند، که به آنها کمک می کند تا استراتژی ها و روش های یادگیری را هدف قرار دهند و آنها را هدایت کنند. تعیین اهداف و تفکر در مورد آنها نیز می تواند انگیزه و تعهد به یادگیری را افزایش دهد.
استفاده از راهبردهای یادگیری شناختی مستلزم ایجاد پل هایی بین آنچه دانش آموز قبلاً می داند یا تجربه کرده است و آنچه که در تلاش برای یادگیری است. به عنوان مثال، مقایسه و مقابله علل سیاسی و اقتصادی جنگ ویتنام با جنگ عراق می تواند به دانش آموزان در درک جنگ عراق کمک کند. فکر کردن در مورد آنچه آنها هنگام پرواز با هواپیما تجربه کردند می تواند به دانش آموزان کمک کند تا فیزیک پرواز را درک کنند.
فراشناخت اشاره به تفکر درباره اندیشیدن دارد. این یک فراپردازش است، یعنی فرآیندی که همراه با فرآیند دیگری پیش می رود تا به نوعی از آن پشتیبانی کند. به عنوان مثال، حل یک مسئله ریاضی شامل شناخت است. فکر کردن در مورد اینکه از کدام فرآیندهای شناختی برای حل مسئله ریاضی استفاده کنیم، متضمن فراشناخت است. از آنجایی که روانشناسان تربیتی می دانند که استفاده از راهبردهای شناختی مؤثر برای یادگیری چقدر حیاتی است، اهمیت فراشناخت برای یادگیری به طور گسترده ای شناخته شده است.
انگیزه و هیجان نیز تأثیر بسزایی در یادگیری دارند و دارای مولفه های شناختی قوی هستند. فکر کردن به اینکه چگونه یک فرد می تواند از چیزی که در حال حاضر یا در آینده یاد می گیرد استفاده کند، می تواند انگیزه او را برای یادگیری افزایش دهد. حفظ نگرش مثبت نسبت به یادگیری همچنین می تواند به دانش آموزان کمک کند تا در انجام وظایف خود باقی بمانند و تعلل نکنند.
آخرین حوزه، خود مدیریتی، شامل برنامه ریزی، نظارت، تنظیم و ارزیابی نحوه یادگیری است. دانش آموزان می توانند از استفاده از یک رویکرد سیستماتیک برای یادگیری بهره مند شوند. اساساً، این رویکرد شامل موارد ذیل است: تعیین هدف، انتخاب راهبردهای یادگیری شناختی و روش های دیگر برای استفاده برای یادگیری مطالب؛ اجرای روش های انتخاب شده؛ نظارت و ارزیابی فرآیند یادگیری برای اطمینان از پیشرفت در جهت رسیدن به هدف؛ اصلاح یا جایگزینی استراتژی ها در صورتی که به پیشرفت هدف کمک نمی کنند، و در پایان، ارزیابی کل فرآیند برای اینکه ببینیم آیا منطقی است که در آینده یک کار یادگیری مانند این را به همین شکل تکمیل کنیم یا اینکه امتحان استراتژی ها و روش های مختلف منطقی تر است.
استفاده از یک رویکرد استراتژیک برای یادگیری به دانشآموزان کمک میکند تا مجموعهای از روالها - توالی افکار و اعمال - را بسازند که برای آنها مؤثر است تا مجبور نباشند هر بار که میخواهند چیزی یاد بگیرند "چرخ را دوباره اختراع کنند". به عنوان مثال، بسیاری از مردم روال هایی را برای نحوه خواندن یک مجله مورد علاقه ایجاد کرده اند و مجبور نیستند هر بار که یک شماره جدید را می خوانند به هدف خود فکر کنند یا از چه راهبردهای یادگیری استفاده کنند. به همین ترتیب، دانش آموزانی که استراتژیک هستند، نباید هر بار که یک کتاب درسی را می خوانند، یا زمانی که در کلاس یادداشت برداری می کنند یا یک آزمون چند گزینه ای را تکمیل می کنند، به این فکر کنند که چگونه یک فصل از متن را بخوانند.
بر اساس دیدگاههای شناختی یادگیری، مداخلات آموزشی برای کمک به موفقیت دانشآموزان در تمام سطوح آموزش رسمی، آموزش و پرورش صنعتی و یادگیری روزمره ایجاد شده است. این یک حوزه کلیدی تحقیق و کار برای بسیاری از روانشناسان آموزشی است.