سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

آرایشگرِ پرروی من(( جناب چیز خانِ کچل))

ی چیزی تو این مایه هاست. ولی خب کچله. مثل این بنده خدا موهاش رو تیغ نمیندازه
ی چیزی تو این مایه هاست. ولی خب کچله. مثل این بنده خدا موهاش رو تیغ نمیندازه

حالا چند وقتی ست به جای آرایش حسن می روم پیش موچین چیز. اسمش را سانسور کردم کسی نفهمد. خیلی موها را خوب کوتاه می کند ها. ولی یک مشکلی دارد. اون هم این است که پایش را از گلیم آرایشگری اش فراتر میگذارد. یعنی یک دفعه نمی شود بروم پیشش و یک گیری ندهد. خسته هم نمی شود. هر دفعه باید اشاره کند که موهایم چقدر شوره می دهد. هر چقدر هم عذرخواهی بکنم و بهانه بیاورم و بگویم راه های زیادی را امتحان کرده ام اثری نداشته باز هم فایده ندارد. خب من هم جوابی بهش نمی دهم معمولا. وگرنه خود ایشان کچل تشریف دارند و قیافه اش را هم نمی گویم شبیه چیست؟ اما خب سوژه برای گیر دادن بهش زیاد وجود دارد. ولی خب چون دوست دارم دفعه ی بعد هم بتوانم موهایم را کوتاه کند و تِر نزند به موهایم-یعنی نمیرد به موهایم- هیچ نمی گویم. البته ترس از کتک کاری هم یکی از موانع بر سر راهم هست.

ولی خب کاسه صبر اگر لبریز شود. آنچه نگفته ام و نشنیده است را خواهم گفت تا حساب کار دستش بیاید. خب یکی نیست بهش بگوید کارت را بکن بنده ی خدا. به همه ی سوراخ سمبه های آدم مگر باید کار داشته باشی شما؟ از قضا این یک مشکلی نیست که فقط این بنده ی خدا داشته باشد. نمی دانم چرا دور و بر من پر است ازینجور آدم ها. حالا اگر بخواهید بگویید خودت اینطوری هستی که اینطور آدم هایی جذبت می شوند باید بگویم که اصلا اینطور نیستم. ولی خب یک قانون دیگر هم هست. آن هم این است که از آنها که خوشت نمی آید هم جذبت می شوند یا همان مار از پونه بدش میاد دم خونه ش سبز میشه.

بنده ی خدا-چیز خانِ کچل پر رو را میگویم- باز می پرسد هفته ای چند بار می روی حمام؟ واقعا تعجب کردم. با خودم می گویم: این هم جزو شرح خدماتش است؟ میخواستم بگویم آخرین بار که شمردم روزی پنج شش بار دستشویی می روم. میخواهید از حجم خروج شماره ی یکم هم مطلع باشید؟ یا تعداد موهای بینی یا زیر بغلم؟ واقعا مانده ام جواب اینطور افراد را چطور بدهم؟ البته بعضی ها را قشنگ می شویم و پهن میکنم توی آقتاب. اما این بنده خدا را هر طور جوابش را می دهم رویش کم نمی شود. می گویم هفته ای دو بار می روم. میگوید چقدر کم. می پرسم شما هر روز می روید؟ دست های موآلودش را نشانم می دهد و میگوید ببین سراپا مویم. مجبورم هر روز بروم. می گویم خب من نیازم همان هفته ای دو بار است. می گوید: خسته ای دیگر از قیافه ات معلوم است. من را می گویی؟ دوست دارم شات گانم را در دست بگیرم و هدشاتش کنم. یا به هفت روش سامورایی از هستی ساقطش کنم. ولی خب یک آرایشگر کچل با ریش های بلند گناه دارد اینطور بمیرد. یعنی واقعا ارزشش را ندارد که آن دنیا به خاطر کشتن همچین آدمی جهنمی شوم و بیاید ثواب هایم را بگیرد و از آن خودش بکند. چه بسا موهایم را هم بدهند بگذارد روی سرش. حیف موهای نازنینم. حالا شما که نمی شناسیدش برای همین غیبت محسوب نمی شود لذا کمی بار دل خالی کردم تا اعصابم کمی ماساژیده شود.

شما راهکاری ندارید جلوی پایم بگذارید؟ می دانم خیلی ها می گویند خب دیگر جایش نرو. اما خب این پاک کردن صورت مساله است. کاری باید بکنم کارستان. راهی باید باشد برای برخورد سالم و سازنده با ایشان و دیگران و دوستان.

تازه فقط رفته بودم موهایم را مرتب کند و خطی بگیرد. ولی خب ظاهرا هم ماتحت مبارکت سطح صندلی آرایشگری اش را تاچ-لمس- میکند باید صد هزار تومان بِسُلفی. یعنی پول یک ساعت کار کردن روی موهایت را. وقتی موهایم بلندتر بود و یک ساعت کار می کرد روی موها هم صد تومان می گرفت. اما حالا که موهایم را تقریبا ماشین می کنم و یک ربع بیشتر کارش طول نمیکشد هم همینقدر می گیرد. خب همین عدل است؟ همین انصاف است؟ بعد کشور می خواهد همینطوری سعادتمند شود؟ البته به گمانم هزینه ی فوضولی ها و انرژی منفی دادن هایش را هم می کشد روی هزینه ها. نمی دانم. اطلاعی ندارم ...

پی نوشت: حالا بهش نگفتم خب دایی من هم دامداری دارد و هر روز می رود حمام. خب شغل ها کثیف و تمیز دارد. همه را که نباید با هم مقایسه کرد! یاد داستان بقال و طوطی و روغن افتادم . طرف تخصص ندارد. شش کلاس بیشتر سواد ندارد. متخصص پوست و مو شده و نسخه می نویسد.

به قول شاعر: کل اگر طبیب بودی .. سر خود دوا نمودی!

آرایشگاهچیز خان کچلنویسندگیروزنوشته
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید