سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

بی عنوان-هویجوری-هویج کیلو چنده راستی؟


خب بسم الله الرحمن الرحیم. نه عنوانی برای این نوشته انتخاب کرده ام هنوز. نه میدانم چه میخواهم بگویم. هفته پیش به تئاتر رفتم. یکی تئاتری بود که نویسنده اش رفیق دوران راهنمایی ام بود. میلاد عزیز که در همان ایام راهنمایی- یا همین ششم هفتم هشتم این روزها- نمایش نامه می نوشت و تمرین تئاتر میکردیم و روزهای جشن یا عید توی نمازخانه مدرسه اجرایشان می کردیم. تئاتر خوبی بود. داستان داشت. دره پیت نبود. سر و ته داشت.

پنجشنبه هم رفتم به دیدن تئاتری که یکی از دوستان دانشگاهم -که همزاد من است. یعنی تاریخ تولدش با من یکی ست- تویش بازی میکرد. و چه نقش سختی داشت. تئاتر شلوغ و پر سر و صدایی بود. نقش رفیقمم خیلی پر زحمت بود. تئاتر حرکات فرم زیاد داشت. هزینه برایش زیاد کرده بودند ولی واقعا مفتش هم گران بود. هم نیم ساعت دیر شروع شد. هم مدتش 80 دقیقه بود. خیلی خسته کننده بود. به قول معروف آفتابه لگن هفت دست-شام و نهار هیچی. بدین معنی که این همه خرج و هزینه و بازیگر. محتوا مزخرف و بدرد نخور.

در مورد وضعیت حجاب در مشهد هم بخواهم بگویم که هوتوتو. البته تعداد با حجاب ها خیلی زیاد است. اما همان تعداد کم که روسری شان را روی دوششان می اندازند توی چشم است و زیاد جلوه میکند. البته دارد کم کم طبیعی می شود و کسی به کسی کار ندارد. این جریمه و اینطور چیزها هم لوس بازی ست. کار ریشه ای باید حل شود. برای رد شدن از گیت مترو طرف روسری اش را به سر دارد و وارد مترو که شد بر می دارد.

دلم برای نوشتن تنگ شده. ولی خب از آنجایی که اهل افراط و تفریطم. یک هو می آیم و کلی فعالیت میکنم. بعد می زند به یک جاییم و باز از گردونه ی فعالیت خارج میشوم برای مدت مدیدی.

دیگر چه خبر؟ هنوز هم عنوان مناسبی برای این پست پیدا نکرده ام. اسمش را بگذارم بی عنوان خوب است؟ خب زیاد هم وقت شما را نگیرم. یک عنوانی هویجی برایش انتخاب کردم. امیدوارم امتحان هایتان خوب شود. موفق و سرزنده و پاینده باشید و تا هنوز اردیبهشت تمام نشده از هوایش لذت ببرید و کیف کنید که چون خرداد آید تیر هم پیش روست. و هوا مرگکی گرم میشود.

یا علی



تئاترهویجدلنوشته
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید