تو را به خدا می بینید برای افزایش بازدید آدم مجبور است چه تیترها بزند؟ البته به موضوع این متن بی ربط هم نیست. میخواهم در اینجا کمی در مورد سینمای عباس آقا صحبت کنم. عباس آقا کیست؟ نمیشناسید؟ البته من هم یکی دو هفته بیشتر نیست که باهاش آشنا شدم ولی خب از ویژگی های بارز سید سریع پسر خاله شدن است. عباس کیارستمی را میگویم. همین چند روز پیش معرفی فیلم خانه ی دوست کجاست او را گذاشتم. حالا با دیدن این فیلم=طعم گیلاس- که نخل طلای کن را هم گرفته حق دارم کمی باهاش صمیمی بشم. حالا ببین اگر همه فیلم هاش رو دیده بودم چی صداش میکردم؟ کیا .. داداش .. بیا میخوام از فیلمات بگم.
فیلم این دفعه فیلم طعم گیلاس بود. یکی از خصوصیات سینمای کیا جون. همان کیارستمی خودمان را میگویم. این است که به نشان دادن راه و طی طریق با ماشین یا دویدن خری الاغی انسانی درش است. صاحب سبک است به مولا. فیلم اینطور شروع شد که راننده ی ماشینی رانندگی می کرد و جای تجمع کارگران می ایستاد. منطقه ای که رفته بود منطقه ای بود که کارگر و سرباز زیاد داشت و او به دنبال کارگری چیزی می گردد. یکی را که لباس سربازی بر تن دارد وسط راه سوار میکند و از قومیت و محل زندگیش می پرسد و از وضع مالیش.قرار است او را تا پادگانش برساند ولی می گوید بیا با هم یک دوری بزنیم. من یک کاریت دارم پول خوبی هم بهت می دهم.
پسر هم قبول می کند و مرد کلی جاده ی خاکی میرود تا به جایی بی آب و علف میرسد. ترس توی چشم های پسرک موج میزند. بعد یک جا میزند کنار و می گوید این چاله ها را می بینی. من میخواهم همه قرص خواب هایم را بخورم و توی یکی ازین چاله ها بخوابم. فردا صبج تو بیا اینجا و مرا صدا بزن. اگر جواب ندادم خاک بریز رویم. پسر میلرزد و می گوید نه من این کار را نمیکنم. مرد هی فلسفه می بافد که خب تو مگر سرباز نیستی؟ تفنگ دستت می گیری دیگر و اگر لازم باشد آدم میکشی و اینجا هم ابزار تو بیل است و قرار نیست مرا بکشی که. من اگر مرده بودم رویم خاک بریز فقط. بیا و این لطف را در حق من بکن. پسر هی خودش را میخورد و آخر حواس مرد که پرت میشود در را باز میکند و مثل قناری فرار میکند.
کل فیلم در مورد جستجوی مرد برای پیدا کردن فردی ست که این لطف را در حقش بکند. یک بار طلبه ای افغان را سوار میکند و بهش که می گوید چه می خواهد. طلبه منبر می رود و آیه ی قرآن می خواند ولی مرد زیر بارش نمیرود و میگوید وقتی آدم به دیگران آسیب میزند و خدا هم قدرت اختیار بهش داده چرا خودش را خلاص نکند.
فیلم صحنه های جالبی دارد. حرف های خوبی میزند. یک جا پیرمردی را سوار میکند و پیرمرد برایش از خاطره ای که برای خودش اتفاق افتاده می گوید. ازینکه یک بار به خاطر سختی زندگی میخواسته خودش را بکشد ولی اتفاقی افتاده که او را نجات داده. حرف های این پیر مرد حسابی او را به فکر وا میدارد. میگوید اگر هر کسی سختی به سراغش آمد بخواهد خودش را بکشد که آدمی روی زمین باقی نمی ماند. اگر بگویم برای من این فکر تا بحال بوجود نیامده دروغ گفته ام. بعضی وقت ها سختی ها چنان آدم را خِفت میکنند که آدم با خودش میگوید خودم را به فنا بدهم و ریق رحمت را سر بکشم و تامام. ولی خب ترس از خدا و جهنم و این ها نقش ترمز اضطراری قطار را ایفا میکند.
خلاصه با هم حسابی قرارهایشان را محکم میکنند و پیرمرد قول میدهد که حتما می آید. ولی مرد که دلش لرزیده میگوید صدایم زدی اگر جواب ندادم تکانم هم بده شاید زنده باشم. فیلم سبک فیلم های اروپایی ست. هیجان خاصی ندارد. ولی کشش، خماری، مفهوم و معنا و نماد درش به وفور دیده می شود. کم مانده بود عاشق یک کارگردان ایرانی بشوم که شدم.
نمره من به فیلم: 8 از 10
پا نوشت: کیا دوست دارن پسر خالشون بشم؟ #خنده شیطانی #یاه یاه یاه ...
پا نوشت2: نمره ی من به این فیلم برای کسایی که خیلی اهل معنا نیستن و دنبال سرگرمی و هیجانن 5 از 10.
پا نوشت3: چند وقته می خوام انجمن شاعران مرده رو ببینم ولی مگه قسمت میشه. البته تنبلی در دیدن فیلم بدون زیرنویس هم هست.
پا نوشت4: زبانم خوبه ها. هشتاد نود درصد فیلم رو میفهمم چی میگن ها. ولی برای همون ده بیست درصد که نمیفهمم. حیفم میاد بدون زیرنویس ببینم. هی خدااا ... بهانه رو داشتین؟
پا نوشت 5: تو پی نوشت زیاده روی دارم میکنم؟ پست مربوط به فیلم شمارو به پانوشت نکشم ؟ .. جورابام بو میده؟ ... چشم عباس آقا .. حالا یه نخل طلا بردیا .. آدم کم جنبه :/
دست نوشت1: این اصطلاح چشم عباس آقا متعلق به زینب –دختر خواهرم-است که از معلم مدرسه شان یاد گرفته. معلمشان وقتی بچه ها درخواست های عجیب میکنند و میخواهد وعده دروغین بهشان بدهد میگوید چشم عباس آقا
دست نوشت ۲: آه دیدید یادم رفت که تبلیغ کنم داستان کوتاهم را که بخوانید ، لایک کنید و کامنتی چند بگذارید؟
سید مهدار بنی هاشمی
11آذر1402