سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

لزوم خود اتکایی در کارها

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام. حالتون چطوره؟ امروز می خواستم در مورد اتکا به خودتان صحبت کنم. یعنی چه؟ یعنی اینکه کاری که خودتان می توانید انجام بدهید به دیگران نسپرید تا برایتان انجام دهد. سوالی که دارید خودتان بروید از مسئول مرتبط با آن کار بپرسید نه اینکه بروید از رفیقتان که شاید بداند شاید نداند بپرسید.

دیروز با انبوهی مدرک پزشکی رفته بودم شرکت و میخواستم بدانم برای بیمه تکمیلی باید اصلش را بگذارم یا کپی اش کافی ست؟ پس زنگ زدم به یکی از همکارانم که ساعت 8 و نیم می آید و گفتم رسیدی یک سر به اتاق ما هم بزن. خلاصه در همین گیر و دار انتظار بودم که خود جناب اصل جنس یعنی نماینده بیمه آمد تا مدارک بیمه تکمیلی کارکنان را بردارد و ببرد بدهد به قسمت مربوطه. در شرکت ما یک جعبه زرد گذاشته اند که هر کسی دکتری جایی می رود بیاید مدارک مربوط به بیمه تکمیلی اش را درون آن قرار دهد و همین بنده خدایی که میگفتم -آقای مولایی- نماینده ی بیمه بیاید و این ها را ببرد و به بیمه تحویل بدهد.

جلویش را گرفتم و گفتم بَه شاهد از غیب رسید. آقا الان این مدارک را دارم. اصلش را بگذارم ؟ یا کپی اش هم کفاف است. گفت اصلش را باید بگذاری. پس از او درخواست کردم چند دقیقه ای منتظر بماند تا بروم طبقه بالا و کپی بگیرم برای خودم بعد بیایم این اصل هایش را تحویل دهم. پس چنین کردم و مدارک را تحویل دادم. آقای مولایی که رفت. نیم ساعت بعد همکارم آقای رنجبر آمد و گفت سلام. جانم ؟ چکار داشتی؟ گفتم از شانستان مسئول امر پیش پایتان آمد و سوالی که داشتم را جواب داد و مدارک را گرفت و رفت.

پرسید مشکلت چه بود؟ مشکلم را گفتم. گفت خب شانس آوردی. چرا اگر آن موقع از من می پرسیدی می گفتم. کپی اش را بده. حالا این چیزی که گفتم خیلی داغ و دسته اول بود. بارها شده که سر همین تنبلی برای اینکه کاری را خودم انجام بدهم یا سوالی را خودم بپرسم پا با جوراب نانوی پنبه ریز خورده ام عجیب. چرا ؟ چون افرادی که ازشان مشورت گرفتم خودشان چیزی نمی دانستند و مشورت اشتباه داده اند. یعنی چیزی را نمی دانسته اند ولی مشورت داده اند. خب این اخلاق عده ای از ماست متاسفانه.

ما طوری هستیم که در خیلی مسائل هیچ نمی دانیم ولی در همه ی زمینه ها مشورت می دهیم. حق الناس است. مثلا یکی جلوی آدم را می گیرد و آدرس می پرسد. نمی دانیم ها. ولی می گوییم ها از آن طرف برو به چهارراه مش میرزاکارازاکی که رسیدی بپیچ راست میدان سنت مهداروس خلیانوس را پنج دور بچرخ ، برگرد به مقصد می رسی. خب چه اشکال دارد بگوییم نمی دانم؟ حتما هر کسی هر سوالی می پرسد باید خودمان را نخود هر آش کنیم؟ البته بعضی ها هم تنشان می خارد حتما باید بهشان آدرس اشتباه بدهی. یک بار یکی آدرسی ازم پرسید و گفتم نمی دانم. چنان توپید بهم که تو چطور شهروند این شهر هستی که نمی دانی. خب حتما باید آدرس اشتباه بهتان بدهم که بفهمید؟

خب دِ نه دیگه دوست من. البته تقصیر خود ما هم هست که به جای اینکه برویم از اصل جنس یعنی منبع اصلی مشورت بخواهیم از شهرام کوره و ننه قنبر می پرسیم سوالمان را و تجویزهای آن ها را اجرا می کنیم. خب مگر آن ها متخصصند؟ طرف مثلا فلان بیماری خاص دارد می رود پیش رمال سر کوچه شان. او هم برایش خرمهره تجویز می کند ، تخم مرغ می شکند بالای سرش، ترکیب ادرار اژدهای کومودور و گرده ی نخل نر و بند ناف بچه توصیه میکند برای خوردن و می گوید خب برو این کار بکن که خوب شدی دیگر. بعد این بنده خدا خوب که نمی شود. اگر نمیرد هر روز هم بدتر می شود. چرا؟ چونکه به فرد درست برای درمانش مراجعه نکرده. حالا این رمال را که معرفی کرده؟ جناب شمسی کوره که نخود هر آش است و کارش مشورت دادن در هر موضوعی است. چه بسا برای اقتصاد و انرژی هسته ای هم نظر دارد و کسی حرفش را پیش بکشد راه حل نشان می دهد.

سید مهدار بنی هاشمی

06بهمن1401

متخصصخوداتکاییروزنوشتهحال خوبتو با من تقسیم کن
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید