انسان موجودی مختار است. یعنی اختیار دارد کاری را بکند یا نکند. اما امان از زمانی که این اختیار از آدمی سلب شود. چه برای ازدواج باشد چه برای انتخاب رشته و کار باشد چه برای حیات روزانه.
گاهی اتفاقی می افتد و سیستم بدن دچار نقص میشود. خب چکارش میشود کرد؟ گاه با قرص و دوا درمان میشود اما گاه نه .. نمیشود که نمیشود. مثلا حسابی پُری و نیاز به محل استراحت(مستراحی) داری تا خویش راحت کنی. اما توی ترافیک گیر میکنی یا جایی دیگر. پس فشار وارده تبدیل به انفجار شده و کاریش نمیشود کرد.
من از طرفداران نشستن روی صندلی هستم بنابراین وقتی سوار مترو میشوم دنبال جایی برای نشستن میگردم. چند روز پیش سوار مترو شدم و دیدم یک صندلی خالی ست پس نزدیک شده و دیدم چیزی رویش ریخته. چند تا بچه هم آنجا بودند و هر که می آمد طرف آن صندلی میگفتند نشین نشین .. یک حاج آقایی اینجا نشسته بود. بعد با دست به مایع ریخته شده روی صندلی اشاره میکردند و میگفتند که کارش را کرده و رفته. اوضاعی بود. آدم نمی تواند حس و حال آن آدم را درک کند. خیلی سخت است. نگاه مردم و خجالتی که از درون پدر آدم را در می آورد!
تا بحال این موضوع را تجربه نکرده ام ولی نزدیک بهش را تجربه کرده ام. خیلی حس بدی دارد. دستشویی عمومی هم به فراوانی که یافت نمیشود تا آدم سریع بتواند بهش دسترسی پیدا کند. البته من عفونت ا.د.ر.ا.ر. را تا بحال تجربه کرده ام. مصیبتی ست برای خودش. حس سوزش مدام و بعد به دبلیو سی که میروی هیچ خبری نیست. همه ش حس میکنی داره میریزه .. داره میریزه .. ولی سرابی بیش نیست. اما شاید یک بار واقعا ریخت. برای همین آدم همه ش عذاب میکشد!
پوشک یا سوند فکر بدی نیست. درست است خیلی راحت نیست. مخصوصا برای کسی که یک عمر زندگی کرده و کلی آبرو و سابقه دارد. اما بهتر از آن است که اتفاقی مثل آن چیزی که در مترو اتفاق افتاده بود رخ بدهد! من که پیشنهاد دیگری به ذهنم نمیرسد. چرخه ی زندگی انسان را از کودکی می چرخاند و می چرخاند و باز در پیری به همان حالات کودکی برمیگرداند. عجیب است. ولی باید باهاش ساخت. چاره ی دیگری نداریم.
پ.ن؛ چالش ویرگول برای فهمیدن یکدیگر از درون هم نه پیشداوری از روی هم.