ویرگول
ورودثبت نام
سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

پدر عشق بسوزد-((قسمت 32))

سلام مجدد. خب دوستان به یک سوم داستان رسیدیم. دوست دارم اون هایی که تا اینجای داستان رو دنبال کردن و نظر ندادن هم نظر بدن در موردش و بگن به نظرشون چطوره بوده؟ خب زیاد حرف نزنم. تنها پنج دقیقه تا ساعت تحویل سال مانده و تا من این پست رو بگذارم سال تحویل شده. سال نوتون مبارک .. موفق و پیروز باشید.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

قسمت 32

علی ای حال موسیو که تعداد سوالات با خویش همی میشمرد تا ببیند پنج شود یا خیر. شمرد 1. ایمان 2. اخلاق 3. ادب 4. صبر 5. تفکر . پس بدید پنج شده و گازی خان زیر قولش بزده است و غِش در معامله نموده. باری تقیه کرده و منتظر سوال گازی شد که وی ناگهان احساس صمیمیت نمود و پرید تا موسیو بغل کند که موسیو جاخالی بداد و وی شَتَک شده روی زمین بیفتاد. باری خود از تک و تا نینداخته و با چشم غره بر روی صندلی نشست و سوال بعد بپرسید.

(( وضع مالی شما چوون باشد ؟ توانید خرجی زنتان دهید ؟ توانید خانه ای دویست متری و نزدیک به خانه ما مثلا در خیابان گازوگازوئیل بعد از گذشت یکی دو ماه از عقدتان اجاره کنید و بعد یک سال بخریدش ؟ در آمدتان چقدر است؟ برای آینده چه اهدافی دارید؟ توانید سالی دو بار دخترم را به شهرهای زیارتی چون دهلی نو ، کربلا ، مکه (حج واجب ترجیحا )، قاهره ، واتیکان و سنت خوزه و غیره برید ؟ یا توانی ماشین شاسی بلند خریده و وی سوار کرده و به اینور آنور بری یا برای خودش یکی بخری ؟ یا ... ))

شیخ تا چنین بدید که سوال های گازی همینطور پی در پی اضافه گردند ضجه برآورد : (( یا اَبَتاه استاپ پلیز. من خود برای پنج آماده بکردم باری این ششمی بباشد که خود در دل چون اسب تروا پنجاه سوال در دل دارد و من فرصت نکنم همه جواب بدهم. باشد برای جلسه بعد .)) پس شیخ تا چوون گفت گازی چون کودکان شروع به پای بر زمین کوفتن نمود و هی بگفت. اما این مهمترین سوال بود ... این مهمترین سوال ببود. پس چون موسیو مصمم بر تصمیم خویش بدید شیخ را تعارف بکرد تا سوالی ازو پرسد. پس موسیو کمی فکر کرده و پرسید : (( خانواده شما بر کدام سبیل بباشد ، مرد سالارید یا زن سالار ؟ ))

گازی که دیگر می خواست با این سوال هوشمندانه موسیو، جامه های خویش بدرد و وی را در آغوش بگیرد بگفت : (( آفرین ... آفرین ... نه ، آفرین داماد نازنینم. راستش را بخواهی خانواده ما نه زن سالار بباشد و نه مرد سالار ...)) سپس اندکی صبر نمود.. و در این حین شیخ بگفت حتما شایسته سالارید .. که با جواب منفی وی روبرو گشت که می گفت ... نه شایسته سالاریم. پس شیخ مسئلت داشت : (( پس چه سالارید ؟ چی توز سالارید یا بستنیِ سالارید ؟)) شیخ که ازین استهزائِ خویش بسی کیف نموده بود منتظر جواب وی بگشت که داشت همانجا در طرفت العینی جوابی می ساخت پس صیحه بر آورد : (( پسرم موسیو ما همانا حق سالاریم. ))

موسیو که انگشت به دهان مانده بود معنای این کلام از گازی خان بپرسید که وی بلند شده و شلوار خویش بالا کشیده و دوباره نشست. سپس سخن آغاز کرد با این سوال که : (( شما موسیو جان قرآن را به عنوان حق و حقیقت قبول دارید؟؟)) موسیو گفت ((نعم. ))گازی خان ادامه داد . (( ما هر بار در مواجه با مساله ای چالشی و مرد افکن به حق که همان قرآن بباشد مراجعه کنیم و حق را استخراج کنیم و بدان عمل کنیم.)) شیخ تا این شنید هه .. هه اش در برفت من باب اینکه وی عددی نمی یافت چوون کند و هزاران گروه و فرقه به جلوی خویش بدید که با تفسیر به رای قرآن پدر جهان را در بیاورده بودند و خویش حق می دانستند پس در خواست مثالی از بابا گازی نمود که گازی مثال خویش آغاز بکرد : (( مثلا باری من و عیال بر سر ناس و دود با هم بحثمان بالا گرفت و من قرآن باز کرده سوره ی الناس بیامد و دعوا خاتمه یافت. سپس باری دیگر قرآن را باز کرده و سوره ی دخان بیامد که به معنای دود است پس دفعتا و مرتا مشکل ما حل گشت. مثلا باری دیگر هم سر تقلب در امتحان صحبت بشد که آیه ی (( در کارهایتان مشاوره کنید )) بیامد و حکم بر تقلب بداد.

خلاصه پسرم ما چنینینیم و تو دیگر چون ما در این شهر نتوانی پیدا کردن.)) پس شیخ در دل حرف وی تایید نمود و گفت : (( به خدا قسم یِس .. نسل اینان دیگر در حال انقراض است انشاالله. ))

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

برای خواندن قسمت های دیگر رمان پدر عشق بسوزد و خواندن رمان یک عاشقانه سریع و آتشین به قسمت لیست ها رفته و در فولدر پدر عشق بسوزد و یک عاشقانه سریع و آتشین قسمت های دیگر این رمان ها را بخوانید :


پدر عشق بسوزدمرد سالاریزن سالاریطنزداستان
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید