راستیاتش خواهرام تهرون زندگی میکنن. هر چن وقت یه بارم میان دو سه هفته ای خونمون می مونن. قبل اینکه برسن خان بابا میرن بازار و کلی خرت و پرت و هله هوله می خرن میان یخچالو پر میکنن از بستنی و شکلات مکلات و اینطور چیزای بچه پسند. این بچه هام که عاشق شوکولات و بستنی ، همون اول کار که میرسن. لباسا عوض نکرده ، دست و رو نشسته میان سرک میکشن ببین تو یخچال چه خبره؟ بچه خواهرم امیر علی که همون اول کار صندلی ور میداره می زاره دم یخچال در فریزرو باز میکنه. بستنیشو بر می داره. میاد سراغ من که آق دایی لطف بفرمایید همین بستنی را برایم پوست کنین. انگار موزه.
البته موزم خیلی دوس داره. قوت غالبش/غوت قالبش/قوت قالبش/غوت غالبش موز و بستنیه. یعنی چپ میره راست میاد بالا پایینش کنی نافشو با بستنی بریدن. یه زمونیم قفلی موز داشت. اون زمونا که موز گرون شد خیلی. همون موقعا که باس فقط تو موزه میرفتی یه نظر نگاش می کردی. تازه موز پلاستیکی. واقعیش تو آرشیو مستندا پیدا میشد فقط. همون وقتا می چسبید به خان بابا که موز.بِنانا . موز .. من موز می خوام .. موووز ... موووز ... الا و بلا .. خدا را گواهم اگر موز برایم نخرید. خودم را پخ .. میکشم. پدر ما هم رگ بابابزرگیش گل می کرد و می رفتن از زیر سنگم شده موز پیدا می کردن. کلی موز می خریدن میاوردن تقدیم امیرعلی خان میکردن. اونم یک دست موز و یک دست بستنی می خورد و میانه ی میدان می رقصید. وقتی ام می پرسیدن دلت برای ما تنگ شده ؟ می گفت : نه دلم برای یخچالتون تنگ شده.
عاشق این صداقت بچه هام. همین امیرعلی خان اون روزی عموم بهش یه چیزی گفت. اونم نه گذاشت نه برداشت گفت : شما کی می خواین تشریف ببرین؟ دو ساعته اینجا نشستین، خونه زندگی ندارین؟ حالا اینجوریم که نگفت دقیقا. ولی محتوای حرفش همین بود. خلاصه یخچال ما همیشه پر بستنیه. حالا بچه ها بهانه ان خود حاج خانوم حاج آقا دست به بستنی خوریشون ملسه. ولی من پرهیزگاری صوفیانه می کنم و نزدیک نمیشم خیلی بهشون. از برای اینکه کبدم چرب نشه یوقت. آخه یه روز یه از خدا بی خبر شایدم باخبری گفت سید بستنی کبدو چرب می کنه. نخور . باعث چاقیم هست تازه. منم که تهِ تحریم و رژیم.. خیلی نزیدک نمیشم به بستنیا.. نمی خوام از حالت پوست به استخوان رسیده خارج شم. چه کاریه. فردا رفتم سر خونه زندگی با این قیمتا جواب این شکمو چی بدم آخه؟ البته همین الان هوسم کرد برم یک دونه بخورم. عمر کوتاهه. آدم با همین خاطرات زنده ست.
#سید_مهدار_بنی_هاشمی
22بهمن1400