تقریبا از زمانی که فعالیت حرفه ای خودم رو با تولید محتوا شروع کردم، همواره گوشه ذهنم نیم نگاهی به بلاگ شخصیم داشتم و همواره دنبال اولین فرصتی بودم که هم حوصلش باشه، هم وقت کافی و هم انگیزه برای نوشتن که کار رو شروع کنم و خوب طبیعتا میدونید که چنین فرصت طلایی و اون روز خوب هیچوقت پیش نمیاد و اگر کمال گرا باشید ( که همه انسان ها کمی هستند متاسفانه! ) ، هیچوقت کار مدنظر رو شروع نمیکنید.
بعد از قبول شکست استارتاپم ( چ یاب - توضیحات تکمیلی ) بعد از بیش از سه سال فعالیت جدی و اتفاق های مرتبطی که بعد از اون در بهمن ماه 1400 رخ داد، تصمیمم خیلی جدی تر شد و احساس کردم حالا اون زمانی هستش که باید شروع کنم...
این شد که نوروز 1401 ، زمانی که پروسه بالا آوردن سایت رو شروع کردم، یه سوالی در جا برام پیش اومد که :
همین؟ این بود انقدر سخت میگرفتی؟
بالاخره بلاگ شخصیم رو راه اندازی کردم، چندین وقت بود که دستم به نوشتن مقاله نرفته بود ( تقریبا 2 سه سال، با توجه به تغییر کلی فیلد کاریم از تولید محتوا به سئو )، اما همین که شروع به نوشتن کردم، اولین مقاله کاملم شامل بیش از 5000 کلمه شد و کامل در مورد دانشگاه بوعلی سینا همدان نوشتم.
زمانی که نوشتن رو شروع میکنید، اگر موضوع مقاله تون در مورد تجربیات و گذشته خودتون باشه، دقیقا شبیه یه فیلم که رو دور تند هست، همه روزهای گذشته، ادم هایی که باهاشون در تعامل بودید، اتفاق ها، خوشی ها، غم ها و ... از جلو چشماتون با سرعت میگذره و فقط به این فکر میکنید که :
ااااع، این همه، گذشت؟!
و یه سوال خیلی سخت و عجیب و مهم دیگه ذهنتون میپرسه :
آیا کارهایی که کردم ارزش عمری که براش صرف کردم رو داشت؟
اولین درس به نظرم اینه که همواره باید حواسمون به عدم قطعیت دنیا باشه، واقعا فاصله عرش تا فرش و فرش تا عرش، خنده داره! امیدوارم شما همواره دومی رو تجربه کنید. چیزی که میخوام بگم اینه که با مرور گذشته و بهتره بگم نوشتن گذشته، میفهمید کجاهای زندگی رو کج رفتید و قدر چه چیزهایی رو ندونستید و از این به بعد، بیشتر به گذر عمرتون توجه میکنید.
درس دوم دیگه به نظرم اینه که همه چیز تغییر میکنه، از آدم ها گرفته، تا خودتون و شرایط و هیچ بعید نیست که همه این چیزهایی که امروز دارید یا هستید، دقیقا چند سال دیگه کامل تغییر کنه و درست مانند امروز که به 4 سال پیشتون میخندید، بازم به گذشته خودتون بخندید، چون شما باز هم تغییر میکنید؛ هم حتما، هم قطعا...
در مسیر نوشتن در مورد گذشته خودم، ناخودآگاه یاد یه بیت از خیام عزیز هم افتادم :
چون عهده نمیشود کسی فردا را | حالی خوش کن تو این دل شیدا را
نمیدونم منظورم رو تونستم برسونم یا نه، قطعا من در جایگاهی نیستم که بخوام توصیه ای کنم، اما همه تلاشم رو میکنم تا اشتباهاتی که من مرتکب شدم رو، بقیه مرتکب نشن و به قول ناصر غانم زاده، اشتباهات خودشون و اشتباهات جدیدی رو تجربه کنند.
برنامه مشخص و قطعیم اینه که در بلاگ شخصی خودم ( مهدی عسگری ) ، قراره در مورد :
اشتباهاتم در زندگی، استارتاپ و کارآفرینی و تجربیاتم
شکست هایی که داشتم، خرده چیزهایی که از سئو و دیجیتال مارکتینگ و وردپرس بلدم
و کلا چیزهایی که بقیه در موردشون نمینویسن
بیشتر و بیشتر بنویسم.
در آخر، یه خواهش هم از کسانی که تجربه های مشابهی مثل داشتند دارم، اونم اینه که بیایید و در مورد شکست هاتون بنویسید، هر نوع شکستی، تاریخ و گذشته ثابت کرده که ادم ها، از شکست ها بیشتر یاد میگیرند تا موفقیت، البته اگر بتونیم اسم هر موفقیتی رو ، واقعا موفقیت گذاشت ...
خوشحال میشم اگر شما هم تجربه های این چنینی داشتید، حتما باهام به اشتراک بذارید و اگر نظری در مورد بیشتر نوشتن دارید، حتما بهم بگید.
ارادتمند
محمد مهدی عسگری
فروردین 1401