ویرگول
ورودثبت نام
مهدی نویسنده
مهدی نویسندهیک عدد گروهبان دوم وظیفه نزاجا تا اطلاع ثانوی! اینجا از همه چی می‌نویسم، هنر و سینما تا فیزیک کوانتوم!! سایت رزومه من: https://nvs-iot.ir
مهدی نویسنده
مهدی نویسنده
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

توت فرنگی‌های وحشی اهلی می‌شوند!

نکته: این مقاله کلهم الاجمعین دارای اسپویل از پایان فیلم و اواخر بازی Red dead redemption 2 است.

نوشتن درباره یکی از بهترین فیلم‌ها و اثر یکی از بهترین کارگردانان تاریخ سینما اصلا ساده نیست. بهتر است ابتدا به معنای خود لغت «توت فرنگی‌های وحشی» بپردازم. لغت Smultronstället در سوئدی به معنای محل رویش توت فرنگی‌های وحشی است اما در اصطلاح به معنی مکانی است که شخص ارتباط عاطفی یا شخصی با آنجا دارد و از دید عموم پنهان است. بماند که در خود فیلم به طور دو پهلو از محل رویش توت فرنگی‌های وحشی به عنوان مکانی برای یادآوری خاطرات دکتر که برای شخص او ارزش شخصی دارد استفاده می‌کند. شخصا حس می‌کنم برگمان، روانشناسی حرفه‌ای و سابقه دار بوده و بعدها با نامی جعلی وارد سینما شده است! مگر می‌شود بدون شناخت روان انسان این فیلم، پرسونا و مانند آن را ساخت؟

اما به خود فیلم بپردازیم، جایی که خاطرات مانند «توت فرنگی‌ها» وحشی هشتند و رام نشدنی! این خاطرات ناگهان سر باز می‌زنند و مانند موجی ویرانگر آوار حقیقت را بر سر دکتر داستان ما می‌ریزند و او از گزند تلخ آن‌ها در امان نیست. گزندی که لازم است «دکتر» را که در خواب غفلت رفته بیدار کند. دکتر ما چندان هم دکتر خوبی نیست زیرا فقط جسم را درک کرده و روح و روان را به کناری انداخته. برگمان بسیار زیبا توسط عروس دکتر نشان داده که چرخه سردی و بی حسی عاطفی باید در جایی خاتمه پیدا کند: مادر دکتر، خود دکتر و پسر دکتر درگیر این موضوع هستند و عروس دکتر می‌خواهد این چرخه بیمار را بشکند.

نکته جالبی که من فکر می‌کنم وجود دارد این است که دکتر یک عمر دردهای جسمی بیمارانش را برطرف کرده اما اکنون در خوراک روح درمانده شده است. همانطور که گفتیم آوار واقعیت بر سرش خراب می‌شود و چاره‌ای جز پذیرش و جبران نخواهد داشت. آن هم زمانی که کابوس‌های متعدد، ساعت‌های بدون عقربه را نشان می‌دهند و به دکتر می‌گویند وقتی ندارد و زمان در گذر است.

خلاصه کلام این که در فرصت کم باقیمانده، دکتر هم باید با اطرافیانش مهربان‌تر رفتار کند، هم خودش را بیشتر بشناسد، هم روح انسان را، و هم درک کند که همه چیز درک او از جسم نیست و هم خودخواهیش را قربانی کند! این روند با دیالوگی شروع می‌شود که به عروسش می‌گوید دیگر با سیگار کشیدن او در ماشین مشکل ندارد. و اتفاقا موفق هم می‌شود تمامی این کارها را انجام دهد.

لحظات پایانی فیلم یکی از باشکوه‌ترین پایان‌هاست. زمانی که دکتر با درون خودش آشتی کرده، خاطرات وحشی‌اش او را اهلی کرده‌اند(!) و بالاخره با پسرش به نرمی و مهربانی صحبت می‌کند و در حالی که نور هم روی صورتش است، گویی که در این سفر روح او به رستگاری می‌رسد و سپس این جهان را ترک می‌کند.

شاید عجیب باشد اما چنین پایانی را می‌توان به پایان Red dead redemption 2 پیوند زد. زمانی که آرتور در هر حالتی با نگاه به افق و غروب آفتاب، در حالی که روحش به رستگاری رسیده، جان می‌سپارد. به نظر من، این پایان، نسخه وسترن و غرب وحشی پایان توت فرنگی‌های وحشی است.

سینمارستگاریروانشناسی
۸
۳
مهدی نویسنده
مهدی نویسنده
یک عدد گروهبان دوم وظیفه نزاجا تا اطلاع ثانوی! اینجا از همه چی می‌نویسم، هنر و سینما تا فیزیک کوانتوم!! سایت رزومه من: https://nvs-iot.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید