ویرگول
ورودثبت نام
مهدی آخی
مهدی آخیدانشجو
مهدی آخی
مهدی آخی
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

چراغ قرمزها هم دیگه قرمز نیستن...

می‌دونی آقای آخی ما هیچیمون به هیچی نمی‌خوره.

سال‌هایی که آمریکا بودم یه چیزی که از مردمشون دیدم و ازشون یاد گرفتم این بود که هر چیزی باید جای خودش باشه. اونجا مردم وقت کار، فقط کار می‌کردن. نه موبایل چک می‌کردن نه بازی می‌کردن فقط کار. انگار صاحب شرکت بودن و برای خودشون کار می‌کردن.

وقتی می‌رفتن تفریح، مثلا می‌رفتن کلاب یا مسافرت از تمام دنیا فارغ بودن. انگار اصلا معنی زندگیشون همین تفریح کردنشونه. وقتی می‌رفتن کلیسا با حضور قلب می‌رفتن کلیسا.

من ۷۰ ۸۰ سال از خدا عمر گرفتم به خیلی از کشورهای جهان سفر کردم و زندگی کردم اما هیچ جا، حتی توی خونه‌ی خدا هم، نمازهایی که توی آمریکا می‌خوندم رو نخوندم. اینقدر که به من می‌چسبید و کیف می‌کردم از نماز خوندن.


نمی‌دونم مردمشون هنوزم اینجور هستن یا نه؟ نسل جدیدشون این خصلت‌ها رو حفظ کردن یا تغییر کردن.


اینجا ولی رفتیم سر کار داریم موبایل بازی می‌کنیم.

چراغ قرمزه ولی ماشین‌ها دارن رد می‌شن. حتی چراغ قرمز هم قرمز نیست. می‌نویسه ۳۰ ثانیه قرمزه ولی می‌بینی در زمان شمارش معکوس روی ۷ ثانیه یک دقیقه ثابت می‌مونه. همه هم دارن ازش رد می‌شن.

مسجد درست کردیم کسی نماز نمی‌خونه.

دانشجوییم، اومدیم دانشگاه نه کسی چیزی یاد می‌گیره و نه کسی چیزی یاد می‌ده.

می‌خوایم بخوابیم فکر زندگی‌ایم فکر درگیری‌های کاریمون.

می‌خوایم بریم تفریح و مسافرت، کارمون رو با خودمون می‌بریم.

نماینده فرستادیم مجلس، داره استان اداره می‌کنه.

روحانی آوردیم مسجد، متعلق به یه باندیه.


چیزها دیگه رنگ خودشون رو ندارن توی زندگی ما. همه چیز رو قاطی کردیم. نه کارمون کاره، نه تفریحمون تفریح، نه قانونمون قانون، نه عبادتمون عبادت.

رنگ‌های اینا، طعم‌های اینا قاطی شده. انگار می‌ری نمک بخوری ولی نمکش هم شوره و هم ‌شیرین. روز‌ به روز هم روانمون بیمارتر و ضعیف‌تر می‌شه. کم توان‌تر می‌شیم، کم‌فهم‌تر می‌شیم. نه می‌تونیم بفهمیم، نه می‌تونیم بفهمونیم.

خدا آخر و عاقبت همه‌مون رو ختم به خیر کنه.


صحنه‌ای از قرار ملاقات با آقایی مسن و دنیا دیده.

کانال من: @lifeAsAService

توسعه فردیروانشناسیتجربهزندگی
۷
۰
مهدی آخی
مهدی آخی
دانشجو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید