ویرگول
ورودثبت نام
مهدی درویشی
مهدی درویشیمن فرار می‌کنم از فکر کردن، کاری که فایده ندارد! نوشتن فرصتی است تا چند قدم جلوتر از فکر کردن باشم. اینجا می‌نویسم تا کلمات به کاغذ حمله کنند، تا به من!
مهدی درویشی
مهدی درویشی
خواندن ۱۳ دقیقه·۱ سال پیش

چگونه کتاب‌ها را بخوانیم و هیچ‌وقت فراموش نکنیم؟

این مشکل بسیاری از ماست، اگر نتوانیم نکات مهم کتابی غیر داستانی را به یاد آوریم پس فایده خواندن آن چیست؟ من همیشه تلاش می‌کردم زمان و امکانات خود را طوری برنامه‌ریزی کنم که بیشترین تعداد کتاب‌ها را در یکسال بخوانم. علاوه بر این چون تنوع در یادگیری برایم مهم است معمولا در یک بازه زمانی، حداقل دو یا سه کتاب را با هم دنبال می‌کنم و می‌خوانم. تا اینجا به نظر مشکلی نیست اما وقتی زمان بازیابی آن اطلاعات و یادگیری‌ها می‌رسد چالش بزرگ آغاز می‌شود. وقتی در سه روز یک کتاب را خوانده‌ام و حالا بازمی‌گردم تا کتاب دیگر را ادامه دهم، باید تلاش کنم تا بتوانم آنچه آموخته‌ام را به یاد بیاورم. مسئله دیگر وقتی است که مدت‌ها از خواندن یک کتاب گذشته و وقتی من به یادگیری‌ها و نکات مهم آن کتاب نیاز دارم باید خود کتاب را پیدا کنم و هایلایت‌ها را مرور کنم که عملا هم بسیار دشوار است و هم یازدهی کافی را ندارد. من تا قبل از اینکه یادگیری‌های در این مقاله را به دست آوردم صرفا کتاب‌هایم را هایلایت می‌کردم. با استفاده از یک قلم هایلایتر قسمت‌هایی که برایم مهم، جالب یا نیازمند اندیشیدن بیشتر بود را از متن جدا می‌کردم. اما این نه کافی بود و نه مطلوب نیاز من. در واقع این روش برای من دو ایراد اساسی داشت:

  • اول اینکه احتمالا هایلایت‌ها از هم فاصله داشتند و ممکن بود در بین دو قسمت پر رنگ شده دو یا چند صفحه فاصله باشد. اگر قرار باشد صرفا با خواندن آن قسمت‌های انتخابی بفهمم در کتاب چه گذشته، عملا محتوای آن چند صفحه را از دست داده‌ام.
  • وقتی ابزار برای گزینش محتوای یک کتاب هایلایت کردن است، تقریبا غیر ممکن است بتوانی محتواهای گزینش شده را تفکیک کنی یا اینکه در یک ساختار منظم هایلایت‌شان کنی. شاید حداکثر تفکیکی که بتوان اینجا اعمال کرد استفاده از چند رنگ هایلایتر باشد.

با در نظر گرفتن این دو مشکل اساسی و همین‌طور تلاش من برای ایجاد ارتباط میان کتاب‌های مختلفی که می‌خوانم به این نقطه رسیدم که من باید بتوانم یک روتین مشخص و شفاف برای کتاب خواندن و یادداشت‌برداری کردن داشته باشم. فرصت و روشی که بعد از تمرین و تجربه ماه‌ها قصد دارم در این مقاله آن را با شما به اشتراک بگذارم.

پیش از اینکه وارد این راهنما شویم لازم است به این نکته اشاره کنم که من به زودی در صفحه‌ام دو مقاله دیگر با مضمون «شروع کتاب‌خوانی» و «راهنمایی برای کتاب‌خواندن» را به اشتراک خواهم گذاشت. طبیعتا مقاله حاضر مناسب کسانی است که اهل کتاب‌خواندن هستند و می‌خواهند آنچه می‌خوانند را منظم‌تر و مناسب‌تر هم در حافظه و هم در میان کاغذها ذخیره کنند.

حالا بدون معطلی به سراغ راهنمای جامع یادداشت‌برداری از کتاب می‌رویم.

شناخت مغز، مقدمه حافظه بهتر!

بله، ما از یادگیری‌ها و چیزهایی که می‌خوانیم یا می‌بینیم یا به شکلی کلی‌تر دریافت‌شان می‌کنیم یادداشت‌برداری می‌کنیم تا به یادشان بیاوریم. پس حرف زدن درباره به خاطر آوردن محتوای کتاب‌ها بدون گریزی کوتاه به ساختار حافظه چندان کامل نخواهد بود.

حافظه انسان از سه بخش اصلی تشکیل شده‌است که شامل حافظه حسی، حافظه کوتاه‌مدت و حافظه بلندمدت است. حافظه حسی اطلاعات را به‌طور موقت و در حد چند میلی‌ثانیه تا چند ثانیه ذخیره می‌کند. حافظه کوتاه‌مدت که ظرفیت آن به‌طور معمول حدود 7±2 آیتم است، اطلاعات را برای چند ثانیه تا چند دقیقه ذخیره می‌کند. اما حافظه بلندمدت که ظرفیت تقریباً نامحدودی دارد، می‌تواند اطلاعات را برای مدت زمان طولانی از چند روز تا تمام عمر حفظ کند. انتقال اطلاعات از حافظه کوتاه‌مدت به بلندمدت – یعنی همان‌کاری که ما قصد داریم در این مقاله آن را یاد بگیریم - اغلب نیازمند تکرار و تمرین فعال است. برای مثال، پژوهش‌ها نشان می‌دهند که بازبینی اطلاعات در فواصل زمانی مناسب (مانند روش مطالعه با فاصله) می‌تواند احتمال ذخیره‌سازی اطلاعات در حافظه بلندمدت را تا 50% یا حتی بیشتر افزایش دهد. این فرآیند با تقویت ارتباطات سیناپسی در هیپوکامپ و نواحی مرتبط مغزی انجام می‌شود. در واقع مغز ما اطلاعاتی را بهتر به خاطر می‌آورد که:

  • یا مرتباً استفاده شوند.
  • یا به تازگی یاد گرفته شده باشند.
  • یا برای تصمیم گیری ضروری باشند.

در نتیجه‌ی این ساختار حافظه در مغز، ما نیاز داریم روشی را برای یادداشت‌برداری و ذخیره‌سازی اطلاعات استفاده کنیم که سازگار با ضرورت‌های این سیستم باشد.

با گریزی کوتاه به ساختار حافظه، من نمی‌خواهم مستقیما به سراغ راهکارهای عملی بروم که در این مقاله ارائه خواهم داد. پیش از آن لازم است کمی به مقدماتی بپردازیم که اثربخشی این روش‌ها را افزایش می‌دهند. در آغاز لازم است بتوانید مغزتان را آماده مطالعه کتاب و تعمق در آن کنید. کاری که در این مرحله انجام می‌دهیم شبیه به گرم کردن پیش از یک جلسه ورزشی است. یکی از راه‌های مناسب برای این کار تولید یک پرسش اساسی است. البته این پرسش لازم است بیش از تهیه کتاب در شما ایجاد شود. اما اگر به هر دلیلی چنین امکانی نبوده‌است تلاش کنید یک سوال درباره موضوع کتاب برای خودتان بسازید. من اینجا منظورم از سوال لزوما دغدغه نیست صرفا داشتن یک انگیزه بیشتر از صرفا «خواندن یک کتاب» است. این سوال هم به شما کمک می‌کند انگیزه خود را بالا نگه دارید و هم مشخص می‌کند که هدف‌تان از خواندن کتاب چیست؟ اینکه چه چیزهای مهم هستند یا چه چیزهایی نیازمند بررسی بیشتر هستند، وابسته به هدفی است که از قبل و برای خواندن آن کتاب مشخص کرده‌اید.

برای افزایش این آمادگی یک راه دیگر پیشخوانی یا Pre-Reading است. در این روش شما به وسیله اسکن کردن سطحی متن کتاب، بررسی فهرست مطالب، خلاصه فصول یا سوالات مروری انتهای هر فصل خودتان را آماده مطالعه کتاب می‌کنید. برای درک بهتر اهمیت پیشخوانی می‌توانید یک آزمایش انجام دهید. چشمانتان را برای لحظاتی ببندید و به یک رنگ خاص فکر کنید. وقتی چشمتان را باز کردید احتمالاً آن رنگ را بیشتر میبینید یا حداقل توجه‌تان به آن رنگ بیشتر می‌شود.

تا اینجا به نظر می‌رسد مغز ما آماده مطالعه کردن شده و به نوعی ما وارد مرحله غوطه‌وری شده‌ایم. بیایید به سراغ راهکارهای عملی که تنظیم کرده‌ام برویم. توجه به این نکته را ضروری می‌دانم که خواندن و یادگیری نباید صرفاً با هدف سریع‌تر شدن باشد، بلکه لازم است از فرآیند مطالعه لذت ببرید و اطلاعات را به طور معناداری جذب حافظه تان کنید. همچنین تمام این مراحل لازم الاجرا نیستند و شما می‌توانید هر بخشی را که مناسب می‌دانید انتخاب کرده یا نادیده بگیرید؛ اما این همان روشی است که من برای بهره‌مندی حداکثری از مطالعه کتاب‌های غیر داستانی از آن‌ها استفاده می‌کنم.

راهکارهای عملی برای افزایش بهره‌وری از کتابخوانی

حتما شما هم تا به حال ویدئوهای آموزشی یا مقالاتی در مورد چگونگی حداکثرسازی یادگیری‌ و به حافظه‌سپاری مطالب یک کتاب دیده و خوانده‌اید. ایراد برخی روش‌های یادداشت برداری این است که از بیش از حد پیچیده هستند، ادامه دادن آن‌ها دشوار است و گاهی شما را وادار می‌کنند در چارچوبی فکر کنید که برایتان طبیعی نیست. روشی که من ارائه خواهم داد، روشی است که از میان مدل‌های مختلف انتخاب کرده‌ام و تلاش کرده‌ام با توجه به روتین و سبک کتاب‌خوانی‌ام برخی موارد را برای خودم شخصی‌سازی کنم.

به این نکته قدت کنید که هدف نهایی ما از یادداشت‌برداری، حاشیه‌نویسی و به خاطر سپاری درک عمیق‌تر گزاره‌ها و استدلال‌های کتاب‌های غیرداستانی است. اگر یک کتاب غیر داستانی به طور منطقی و ساختار یافته نوشته شده‌باشد، نویسنده در تلاش است تا استدلال‌هایی را به صورت گزاره‌هایی ارائه دهد. این گزاره‌ها معمولاً در بخش‌های مختلف کتاب قابل شناسایی هستند؛ بنابراین وقتی یک کتاب می‌خوانید باید فصل‌ها را با یک نگاه کلی و عمیق بخوانید. وظیفه ما به عنوان خواننده این است که این گزاره‌ها را پیدا کنیم و متوجه شویم که فصل چه استدلال‌هایی را مطرح می‌کند یا چه هدفی دارد. حالا و با درک بهتر هدف نهایی از یادداشت‌برداری، بیایید مراحل را با هم پیش برویم:

خواندن کتاب و حاشیه نویسی

اگر هدف از یادداشت برداری درک بهتر است اصلاً نباید این مرحله را ساده بشمارید یا بخواهید سریع کار را تمام کنید. باید آهسته و با صبوری کتاب را بخوانید و بفهمید. دقت کنید که در حاشیه نویسی اشتباهات زیر را مرتکب نشوید

  • حاشیه نویسی زیاد: درست است که حاشیه نویسی شما را به یک خواننده فعال تبدیل می‌کند اما حاشیه نویسی زیاد صرفاً شما را در آینده گمراه می‌کند. تلاش کنید در حاشیه نویسی، زیر خط‌دار کردن، هایلایت کردن یا برجسته کردن به شکل تفکیک شده‌ای صرفاً در موارد زیر متن را متمایز کنید:

۱. قسمت‌هایی که پیام کانونی متن آن صفحه یا بخش را دارند.

۲. قسمت‌هایی که پیام اصلی نیستند اما مهم هستند و به درک پیام اصلی در آینده کمک خواهند کرد.

۳. مثال‌هایی که دارای عمق خوبی هستند و به شما در درک بهتر کمک خواهند کرد.

۴. قسمت‌هایی که به نظرتان ایده ای در موردش دارید و فکر میکنید با یک دانش یا اطلاعات پیشینی مرتبط هستند.

۵. چیزهایی که فهمشان دشوار است و نیاز به مطالعه بیشتر در آن زمینه دارید.

  • تلاش کنید با نوشتن حاشیه‌های کوتاه و در حد چند کلمه این قسمت‌های پررنگ شده را توصیف کنید. مثلاً با جملاتی مثل «مرتبط با ایده هانا آرنت درباره تمامیت خواهی».
  • قبل از یادداشت برداری و هایلایت کردن کل صفحه، تمام پاراگراف یا کل صفحه را بخوانید. این کار به شما کمک می‌کند بعد از فهمیدن پیام کلی، آن قسمت‌هایی از متن را که واقعا مهم است حاشیه‌نویسی کنید؛ همچنین این کار از برجسته‌سازی زیاد متن جلوگیری می‌کند.

این انتخاب شماست که از قلم هایلایتر استفاده کنید یا خودکارهای با رنگ مختلف، اما تلاش کنید از کدهای رنگی مختلفی برای تفکیک برجسته‌سازی‌ها استفاده کنید. من خودم از این کدهای رنگی استفاده می کنم:

  • زرد: چیزهای مهم
  • بنفش: چیزهای دشوار
  • صورتی: چیزهایی که نیاز به مطالعه بیشتر دارم

در مرحله حاشیه‌نویسی شما نیاز به مطالعه فعال دارید که شامل سه مولفه است:

۱. تمرکز عمدی: شما با هدف مشخصی مطالعه می‌کنید

۲. کاهش حواس‌پرتی: محیط مناسبی را برای مطالعه انتخاب کنید

۳. حاشیه نویسی مناسب: کتابتان را به شیوه‌ای درست علامت گذاری کنید.

حاشیه‌نویسی

در مرحله بعد می‌توانید از برگه‌های چسبان (استیکی نوت) برای حاشیه نویسی استفاده کنید یا در حاشیه خود کتاب بنویسید. پیشنهاد من برای نوشتن در خود کتاب استفاده از یک خودکار ساده آبی رنگ است که هم نوشته‌هایتان پخش نشوند و هم با تفاوت رنگش نسبت به رنگ نوشته‌های کتاب تمایز کافی ایجاد شود. اگر قصد دارید از برگه‌های چسبان استفاده کنید پیشنهاد من این است که از نمادهای زیر برای مشخص کردن ماهیت قسمت‌های برجسته‌شده استفاده کنید:

  • !: قسمت‌های مهم
  • ؟: قسمت‌های دشوار یا نیازمند مطالعه بیشتر
  • *: کلمات تخصصی یا اصطلاحات فنی

بعد از خواندن یک فصل یا بخشی از کتاب، قدم بزنید یا استراحت کنید. زمانی را به دور ماندن از دریافت اطلاعات جدید اختصاص دهید. در دنیای مدرن دسترسی ما به اطلاعات بی‌پایان است و اگر مراقب نباشیم ممکن است تمام ساعات بیداری‌مان را صرف دریافت اطلاعات کنیم. اما اگر می‌خواهید اطلاعات را به خاطر بسپارید و استفاده کنید باید به آنچه قبلا خوانده‌اید زمان بدهید تا پردازش شود و در ذخیره دانش شما قرار گیرد.


انتقال حاشیه‌نویسی و برجسته‌سازی‌ها به برگه‌های یادداشت

مرحله تبدیل حاشیه نویسی‌ها به برگه یادداشت، فرصت بسیار خوبی است که بتوانید درباره چیزهای دشوار یا نیازمند تعریف‌شدن یا اصطلاحات فنی اطلاع پیدا کنید و در یادداشت‌ها قیدش کنید. به دو دلیل پیشنهاد می‌کنم در مرحله تبدیل حاشیه‌نویسی‌ها به یادداشت‌ها از منابع ثانویه هم استفاده کنید. منابع ثانویه یعنی چیزهایی مثل کتاب‌های دیگر، اپیزودهای یک پادکست یا یک سخنرانی مرتبط که درباره همان موضوع یا درباره مطالبی هستند که در آن کتاب آمده. این دو دلیل به صورت زیر هستند:

  • ارتباطات عصبی بیشتری در مغزتان ایجاد می‌شود که به خودی خود و مستقل از محتوای کتاب به جوان‌تر و سریع‌تر ماندن مغزتان کمک می‌کند.
  • افزایش یا حفظ علاقه به موضوع به ویژه اگر موضوع مورد نظرتان چندان برایتان جذاب نیست اما به یادگیری در آن زمینه نیاز دارید.

به جای یادداشت‌برداری برای خودتان تلاش کنید طوری یادداشت‌برداری کنید که گویی برای کسی که کمتر از شما می‌داند می‌نویسید. بعد از اینکه حاشیه نویسی هم به اتمام رسید تلاش کنید با در نظر گرفتن یادگیری خودتان و بدون رونویسی از کتاب یادداشت‌ها را به برگه‌های نوت انتقال دهید. البته می‌توانید برخی نقل قول‌ها را کپی کنید که در این صورت شماره صفحه نقل قول را هم بنویسید که پیدا کردنش راحت باشد.

در مورد نوشتن یادداشت یک روش مناسب استفاده از متد یادگیری فعال یا Active Recall است. در این روش شما تلاش می‌کنید بدون نگاه انداختن به منبع اصلی، محتوای آن را در یادداشت‌هایتان بیاورید. البته این روش معمولاً وقتی جواب می‌دهد که فصل کوتاه باشد و شما بخواهید بعد از پایان هر فصل حاشیه نویسی‌ها و برجسته‌سازی‌ها را به یادداشت تبدیل کنید. پیشنهاد می‌کنم برای شروع کار از این روش استفاده نکنید. به حافظه خودتان اجازه دهید کمی با روش‌های معمول‌تر و آسان‌تر پیش برود و وقتی احساس آمادگی کردید این کار را انجام دهید.

با توضیحاتی که دادم به نظرم مشخص شده که یادداشت‌ها چه ویژگی‌هایی نباید داشته باشند، اما این یادداشت‌ها باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند؟

۱. هرگز تمام کلمات را یادداشت نکنید: هدف رونویسی کردن نیست مغز ما با به خاطر سپردن نمادهایی که معنایی در پس خود ندارند نه راحت است و نه آن را می‌پسندد.

۲. عبارات را کامل و دقیق ننویسید: اگر چیزی را که نفهمیده‌اید، صرفا چون فکر می‌کنید مهم است یادداشت کنید؛ این روش اصلاً کار نمی‌کند.

۳. ظرف ۲۴ ساعت جزئیاتی به آن‌ها اضافه کنید: یادداشت‌های اطراف کتاب یا چیزهایی که حین خواندن کتاب می‌نویسید مثل استخوان و اسکلت هستند اما حیات یادداشت‌های شما به داشتن پوست و گوشت وابسته است. در همان ۲۴ ساعت اول یادداشت‌ها را مرور کنید و چیزهایی که به نظرتان جا افتاده است را بنویسید.

۴. یادداشت‌ها را با قلم بنویسید: ممکن است بخواهید همان ابتدای کار یادداشت‌ها را تایپ کنید؛ اما پیشنهاد من این است که این کار را نکنید. علاوه بر اینکه احتمالاً شما هم مثل تقریبا همه انسان‌ها از بمباران اطلاعات، نوتیفیکیشن‌ها و تحریک استفاده بیشتر از رایانه‌تان مصون نخواهید بود. مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۴نشان داد حتی وقتی لپ تاپ به اینترنت هم متصل نیست یادداشت‌برداری روی آن می‌تواند یادگیری را تضعیف کند، چون استفاده از آن‌ها منجر به پردازش سطحی‌تر اطلاعات می‌شود.

دسته‌بندی و نظم‌دادن به یادداشت‌ها

در مرحله بعد تلاش کنید برگه‌های یادداشت را دسته بندی کنید. می‌توانید از یک دسته بزرگ استفاده کنید؛ اما احتمالاً حین نوشتن یادداشت‌ها متوجه شده‌اید که ارتباطات معنایی جالبی میان یادداشت‌های مختلف هست. در نتیجه می‌توانید آن‌ها را در دسته‌های مشخص و جزئی‌تری تقسیم کنید، حتی اگر این کتاب بخشی از یک پروژه بزرگتر است می‌توانید یادداشت‌ها را با یادداشت‌های کتاب‌های دیگر دسته بندی کنید.

اگر هدف شما از خواندن آن کتاب درک عمیق‌تر مطالب آن است یا مثل من قصد دارید پس از اتمام آن کتاب، یادگیری‌هایتان را با دیگران به اشتراک بگذارید؛ یک کار خوب و کارآمد تبدیل یادداشت‌ها به یک محتوای چارچوب‌مند مانند یک برنامه درسی است. در این روش تلاش می‌کنید یادداشت‌ها را به شکل منظم به یک برنامه درسی تبدیل کنید تا مخاطبانی که کمتر از شما می‌دانند از آن استفاده کنند؛ دقت کنید آن‌ها نه احمق هستند و نه نادان فقط کمتر از شما می‌دانند. پس از اینکه یادداشت برداری را تمام کردید یک پیشنهاد دیگر من این است که خلاصه کتاب را بنویسید. این خلاصه می‌تواند ترکیبی از آنچه در حافظه دارید و برگه‌های یادداشت باشد. این کار در نهایت عمق یادگیری شما را افزایش می‌دهد.

می‌توانید برای عمق بخشیدن به یادگیری‌هایتان یادداشت‌ها را در یک روز مشخص از هفته مثلاً جمعه یا پنجشنبه تایپ و وارد سیستم مدیریت دانش خودتان بکنید. من خودم از Obsidian برای این کار استفاده می‌کنم که قصد دارم مقاله‌ای درباره استفاده از آن بنویسم. اما شما می‌توانید از Notion هم برای این کار استفاده کنید.


امیدوارم این راهنمای کوتاه که تلاش کردم حداکثر یادگیری‌ها و تجربیاتم را طی آن با شما به اشتراک بگذارم، به شما کمک کند بیشتر و بهتر کتاب بخوانید. اگر شما هم پیشنهاد یا نکته‌ای دارید در بخش کامنت‌ها برایم بنویسید.

مطالعه کتابافزایش بهره‌وریخواندن کتاب
۱
۰
مهدی درویشی
مهدی درویشی
من فرار می‌کنم از فکر کردن، کاری که فایده ندارد! نوشتن فرصتی است تا چند قدم جلوتر از فکر کردن باشم. اینجا می‌نویسم تا کلمات به کاغذ حمله کنند، تا به من!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید