گاهی هیچ چیز مشخص نیست در تاریکیِ مطلق گم شده ای، احساس خفگی داری و به سختی نفس میکشی، دلت میخواهد رها باشی هر چقدر تلاش میکنی باز هم در آن تاریکی لعنتی غرقی
نمیدانی آیندت چیست و چه میخواهی، میترسی. کم می آوری.. آسیب میبینی!
اما میدانی باید امید داشته باشی، درست مثل آن دانه ی مدفون شده در خاک که تا قبل از رسیدن به روشنایی نور خورشید دست از تلاش برنمیدارد...
جهان پر از معجزست. ما باید امید داشته باشیم. لبخند بزن دوستِ من :)