mahdif80
mahdif80
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

اسمش رو گذاشتم "گدازاده"

بلیط اتوبوس نبود و هرچقدر تماس گرفتن با تعاونی های اتوبوس رانی گوشی رو روم قطع کردند . تا اینکه شماره ی یک راننده رو گرفتم و بهم گفت بیا ببینم واست چیکار میشه کرد ... 11 شب به ترمینال رسیدم و حدود نیم ساعت کنار اتوبوس ایستادم . منو فرستادن کنار راننده و یک خانم حدود 25ساله نشست روی صندلی که صاحبش نیومده بود .. وقتی اتوبوس حرکت کرد صاحب صندلی هم رسید . اینبار اون خانم نشست کنار راننده و من رفتم روی پله های در عقب . باد سرد و وحشتناکی به صورتم میخورد از لای درب . رسیدیم قم . کرایه ی یک صندلی رو از من گرفت و رفت.خواستم تاکسی اینترنتی بگیرم به حرم ولی اینترنتم برای اولین بار کار نمیکرد . به تاکسی ها گفتم تا حرم میرم گفت کرایه 200میشه ... بعد از کلی گشتن در شهر عابر بانک پیدا کردیم .پول رو واریز کردم و وسیله هامو بهم تحویل داد . هنوز تکلیف خوابگاهم مشخص نشده . تمام خوابگاه ها پر شده و من تک شب خوابگاه میگیرم تا بتونم جایی برای اسکان پیدا کنم . این ترم پایان نامه دارم و نمیتونم سر کاری برم . دلم میخواد کل وقتم رو بزارم تا این بیست واحد آخر رو پاس کنم و خودم رو از این شهر و آدماش خلاص کنم . باورم نمیشه داره تموم میشه . دیروز کلاس نداشتم اما چون جایی رو نداشتم به دانشگاه اومدم . دیدم درب تمام صندوق ها رو باز کردن . چرا ؟ چون ودیعه نداده بودند . درب این صندوق ها که وسایل دانشجوها مشخصه و کسی براش مهم نیست اگه دزدیده بشه هنوز بازه . شبها به حرم میرم . حال و هوای خوبی داره اما نه از لحاظ مذهبی . خانواده هایی رو میبینم که بعد از نماز روی فرش های صحن میشینن و صحبت میکنن یا به سخنرانی گوش میکنن ... فکر میکنم دنیای اینام خیلی باحاله .شاید به اندازه ی من مشغولیت فکری ندارن یا شایدم دارن و دارن انکارش میکنن.چند کارفرما باهام تماس گرفتن برای شروع همکاری ولی حتی اگه پایان نامه هم نداشتم باز هم باهاشون کار نمیکردم . تازه دیروز فهمیدم چند ماه ازم سو استفاده کردن به اسم خدمت کردن به مردم .همونطور که گفتم شبها در اتاقی در نزدیکی درب حرم اسکان دارم . تقریبا تنهام در این اتاق . از 8 شب تا 10 صبح . هنوز یک هفته نشده که دلم واسه خانواده تنگ شده . خیلی دلم میخواد روزی ویدیویی بسازم از ظلمی که این دانشگاه به دانشجو های غیر بومی خودش کرد و حتما بعد از فارق شدن از این دانشگاه این کار را خواهم کرد. و این ترم اخری شاید به نظرم رسید هر چیزی که براتون میگم رو ازش عکس بگیرم و براتون به اشتراک بزارم .. شاید روزی این کار رو انجام بدم . راستی هنوز اون دختری که به خاطر یک آبرنگ ابرومو در دانشگاه برد رو میبینم .باهم همکلاسی هستیم . یک ردیف پسر هم پشت سر خودش نشونده و کسی جرعت نداره بهش حرف بزنه و با این حال مدام به بچه ها تیکه میندازه .. من اسم این دختر و پسر هارو میزارم گدازاده . و اگه روزی شرایطش رو داشته باشم میکشمشون و این به صورت یک فکر بسیار جدی در سر من چرخ میزند...
باز هم قم . آوارگی . کادر دانشگاه .. به هر حال سلام


پایان نامهتاکسی اینترنتیدختر پسرخودکشیدانشگاه
دیشب دردامو ریختم تو دریا نهنگا خودکشی کردن...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید