مهدی کیوانی | Mahdi Keivani
مهدی کیوانی | Mahdi Keivani
خواندن ۱۱ دقیقه·۴ سال پیش

چگونه اژدهای خود را تربیت کردم؟ یا آداب موبایل‌داری من در قرنطینه


| فروردین 99 - لوکیشن داخلی (خانه‌ی جنت آباد) |

(گرگ و میش غروب است، چراغ‌های خانه خاموشند و صدایی مشتاق از پشت تلفن شنیده می‌شود.)

+ آره اتفاقا داشتم یه ویدئو می‌دیدم امروز در مورد مینیمالیسم دیجیتال و دوست دارم در مورد این بُعد مینیمالیسم هم بیشتر یاد بگیرم. تمرین‌های جالبی داد این خانومه و قدم اولش هم این بود که یه اپی نصب کنم تا زمانی که توی گوشی و اپ‌های مختلف صرف می‌کنم رو بسنجه.

- فکر کنم گوشی من خودش داره یه همچین چیزی، یه چیزی تو مایه‌های Digital healthcare یا یه همچین چیزی.

+ فکر کنم منم اون رو دارم. Digital wellbeing نیست؟

- قاعدتا باید همون باشه. بذار چک کنم … یه لحظه … $%#@! ... حدس بزن امروز چند ساعت صفحه نمایش موبایلم روشن بوده؟

+ 2، 3 ساعت؟

- 8 ساعت و 21 دقیقه، تقریبا تمام مدتی که بیدار بودم.

+ ... خوبی الان؟!

راست می‌گفت، خوب نبودم.

مکالمه که تموم شد رفتم و رفتارم در دو هفته اخیر رو نگاه کردم، زمانی که صرف هر اپ کرده بودم، تعداد نوتیفیکیشن‌هایی که گرفته بودم و دفعاتی که برای دلایل مختلف قفل موبایلم رو باز کرده بودم. بعضی روزها عددها سه رقمی شده بود. حقیقتش کمی ترسیدم. می‌دونستم اینجوری زندگی کردن من رو به جایی که میخوام برم نمی‌بره. موبایلم اژدهایی شده بود که زمانم و همراه اون اهداف و فرصت‌هام رو می‌بلعید.

از How to train your dragon 2010
از How to train your dragon 2010


اولین فکرم این بود که موبایلم رو بفروشم و رجعت کنم به 1100 ولی هر جور حساب کردم دیدم نمیشه، یعنی نمی‌تونم. اوایل کرونا بود و منی که خونه بند نمی‌شدم و هر شب خونه‌ی یکی بودم یا با یکی توی یه کافه‌ای داشتم پرچونگی می‌کردم، یک ماه و نیم بود که از خونه بیرون نرفته بودم. من به موبایلم نیاز داشتم چون کمک می‌کرد خونه بمونم و دیوونه نشم. من به موبایلم نیاز داشتم چون …


مهمترین راه من برای حفظ روابطم بود.

به 10 ماه اخیر که نگاه می‌کنم می‌بینم اگر بعضی اپ‌ها نبودند خیلی بیشتر این جدا افتادگی تحمیلی رو حس می‌کردم.

اگر اپ‌هایی مثل Houseparty و Plato و Ludo king نبودن که جای خالی شب‌های دور هم جمع شدن برای بازی و کل‌کل رو پر کنند، اگر Discord نبود که آخر شب و از راه دور با هم friends ببینم، اگر واتس‌اپ و سیگنال و اسکایپ نبود که تماس تصویری بگیرم و آدم‌های مهم زندگیم رو ببینم، همین تماس تلفنی ساده اصلا ... بدون این‌ها همه چیز فرق داشت.

نیازهای اولیه من رو رفع می‌کرد.

همون اوایل قرنطینه، در شرایطی قرار گرفتم که با تمام وجود خطر کرونا رو درک کردم، در مورد اتفاقی که افتاد و چیزهایی که از اون دوره یاد گرفتم اینجا نوشتم. به خاطر این مواجه‌ی نزدیک با خطر، شدیدا خودم رو قرنطینه کرده بودم و تقریبا جز شرایط اضطراری و نهایتا هفته‌ای یک بار بیشتر از خونه بیرون نمی‌اومدم. در این شرایط چالش اصلی تامین نیازهای اولیه و مایحتاج زندگی بود. این اپلیکیشن‌ها اگر زندگی من رو در اون دوران نجات نداده باشن حداقل خیلی آسون‌ترش کردن.

اپلیکیشن‌های مذکور
اپلیکیشن‌های مذکور


کمک می‌کرد بیشتر مراقب خودم باشم.

18 سالم بود که مستقل شدم و اوایل 22 سالگی تنهایی، با 12 هزار تومن پول و بدون هیچ برنامه ای پا شدم اومدم تهران. 9 سال زمان زیادیه برای کم‌تحرک بودن، بد غذا خوردن و غذای بد خوردن، افراطی سیگار کشیدن، خواب بی نظم و ناکافی داشتن و سر و کله زدن با ذهنی که هر روز آروم بودن و تمرکز کردن براش سخت‌تر میشه. اون زمان تقریبا 3،4 ماهی بود که داشتم دونه به دونه روی این‌ها کار می‌کردم و تلاش می‌کردم سالم‌تر و با کیفیت‌تر زندگی کنم..

خونه‌ی دیجیتال من این شکلیه.
خونه‌ی دیجیتال من این شکلیه.


این Home گوشی منه. اون سه تای سمت راست توی پایین‌‎ترین نوار کمک می‌کردند و می‌کنند که تسک‌ها، عادت‌ها و نوشته‌هام رو مدیریت کنم. اپ‌های ردیف بالایی کمک می‌کنند بخش‌های اصلی روتین صبحم رو مدیریت کنم. ردیف بالاترش اپ‌هایی هستند که هر وقت نیاز دارم حال دلم خوب بشه حداقل یکی‌شون کمک می‌کنه. بدون این‌ها رسیدن به جایی که الان هستم خیلی سخت‌تر بود.

به خاطر همه چیزهایی که گفتم نمی‌تونستم از گوشیم دست بکشم ولی نگاه به نامه‌ی اعمال دو هفته پیشم نشون می‌داد که موبایل دوست‌داشتنی من نیمه‌ی تاریکی هم داره که باید باهاش بجنگم.




Dark side of the
Dark side of the

دستورالعمل من برای مقابله با نیمه‌ی تاریک موبایل

من قویا معتقدم که ما آدم‌ها زیادی روی قدرت اراده‌مون حساب می‌کنیم و فکر می‌کنیم گرفتن تصمیم‌های درست و پایبند موندن بهشون کاریه که باید بتونیم در هر زمان و شرایطی انجامش بدیم. ولی کافیه 5 دقیقه زمان صرف کنیم و به آخرین تصمیم‌هایی که طی چند ساعت اخیر گرفتیم فکر کنیم. در نقطه‌ی مقابل معمولا نقش محیط رو یا در نظر نمی‌گیریم یا خیلی کم بهش بها می‌دیم در صورتی که اکثر متخصص‌های حوزه‌ی تغییر معتقدند نقش محیط در تصمیم‌های ما در اکثر موارد از اراده پررنگتره. من تصمیم گرفتم برای مقابله با نیمه‌ی تاریک موبایلم بیشتر روی محیط حساب کنم تا اراده‌م.

حرف‌هایی که در ادامه می‌زنم نتیجه ی تجارب شخصی منه و ممکنه برای همه کار نکنه. خیلی‌هاش حتی برای خودم اونقدری که دوست داشتم کار نکرده و هنوز دارم امتحان می‌کنم و یاد می‌گیرم. موارد زیر شامل مهم‌ترین چالش‌های من با موبایلم و راه‌حل‌هاییه که طی چند ماه آزمون و خطا کردن لااقل تا حد خوبی کار کردن.

1- سیاه‌چاله‌ی سوشال‌مدیا

به نظر من تنها برنده‌های دنیای سوشال‌مدیا تولیدکننده‌های محتوا هستند و من مدت‌هاست برای سوشال‌مدیاهام محتوا درست نکردم. فلذا قاعدتا نباید زمانم رو درشون صرف کنم. ولی خب آدمیزاده دیگه :)) بعضی وقت‌ها دلش بطالت میخواد. سال پیش همین موقع‌ها روزهایی بود که ساعت‌ها بین سه گانه‌ی توئیتر، اینستاگرام و 9GAG می‌چرخیدم. خودِ خود سیاهچاله بود. فکر می‌کنی نیم ساعت گذشته تا اینکه به ساعت نگاه میکنی و می‌بینی 3 ساعت شده و کلی از کارهات عقب موندی.

برای مقابله به این ماجرا نشستم و دلیل و مدل استفاده‌م از هر سوشال مدیا رو مشخص کردم. نتیجه رو در ادامه می‌بینید.

توئیتر

کاربرد: سرگرمم می‌کرد، نسبت به اتفاقات صنعتی که توش کار می‌کنم آگاهم می‌کرد و برای بهتر شدن در کارم بهم منبع می‌داد.

راهکار من: اول لیست فالویینگ‌ها رو باز کردم و اکانت‎‌های صرفا سرگرم‌کننده رو آنفالو کردم. در قدم بعدی همون اپ Digital wellbeing رو باز کردم و به خودم فقط روزی 30 دقیقه اجازه دادم که از توئیتر استفاده کنم و در نهایت نوتیفیکیشن‌های توییترم رو به کل بستم. الان دیگه من - و نه نوتیفیکشن‌ها - تصمیم می‌گیرم چه زمانی توئیترم رو باز کنم. حالا صرفا از چیزهایی که می‌خوام و باید آگاه می‌شم و حتی اگر زمان از دستم در بره و در حال غرق شدن باشم موبایلم بهم یادآوری میکنه و عملا از اپ پرتم می کنه بیرون :)

برای محدود کردن زمان مجاز دسترسی به هر اپ یا حتی وبسایت، باید توی صفحه اصلی Digital wellbeing روی dashboard کلیک ‌کرد و با انتخاب ساعت شنی رو به روی هر مورد توی لیست، زمان مورد نظر رو انتخاب کنیم.

خیلی وقت‌ها همین زمان محدود هم صرفشون نمی‌کنم.
خیلی وقت‌ها همین زمان محدود هم صرفشون نمی‌کنم.


اینستاگرام

کاربرد: بطالت محض و گاها خرید چیزهایی که در دنیای بیرون اینستاگرام عملا وجود ندارن.

راهکار من: اپش رو پاک کردم. برای مواقع ضروری که دیگه خیلی بیکارم یا نیاز دارم یه چیزی بخرم از نسخه‌ی وبش توی همون مرورگر موبایل استفاده می‌کنم. اون اوایل بعد حدود یک ماه به خودم اومدم و دیدم که هیچی بهتر نشده و همون رفتاری که قبلا با اپ اینستاگرام می‌کردم حالا دارم با کروم گوشیم می‌کنم. در واقع این تغییر رفتار به اندازه‌ی کافی هزینه‌ی اینستاگرام رفتن رو برای من بالا نبرده بود. از رو نرفتم و در قدم بعدی لاگ‌اوت کردن رو امتحان کردم. پسورد اینستاگرامم رو هم از پسوردهای گوگل پاک کردم و از اون به بعد هم ذخیره‌ش نکردم. از اینجا به بعد مجبور بودم هر بار اینستاگرام رو توی کروم باز کنم و با زدن یوزرنیم و پسورد وارد بشم. سختی این کار تا حد خیلی خوبی مشکل رو برطرف کرد. در نهایت هم برای محکم کاری روزی 15 دقیقه سقف استفاده براش گذاشتم و خیال خودم رو راحت کردم.

بالا بردن هزینه‌ی انجام کارهای مضر کمک می‌کنه کمتر انجام‌شون بدیم.
بالا بردن هزینه‌ی انجام کارهای مضر کمک می‌کنه کمتر انجام‌شون بدیم.


9GAG

کاربرد: التماس دوپامین

راهکار من: اکانتم رو از بیخ پاک کردم و آدرسش رو توی بلاک‌لیست گذاشتم. اگه سایتی هست که باید بلاکش کنی، این پست کمک می‌کنه. حالا به جاش گاهی به Bored panda سر می‌زنم و لااقل دوپامین با کیفیت‌تری دریافت می‌کنم.


2- سخت شدن تمرکز

حتی اگر مثل من کار ذاتا شلوغی داشته باشید، داشتن یک زمان مختص به کار عمیق و متمرکز بخش مهمی از یک روز کاریه. من تقریبا این زمان رو از دست داده بودم. میگم تقریبا چون اون اوایل کارم بازه‌هایی رو داشتم که وضعیت بدتر بود. همه‌ی روزم به افسانه‌ای به نام Multi-tasking می‌گذشت. به خاطر این و این و این و اصولا هر محتوایی که بعد از سال 2015 در مورد Multi-tasking حرف زده میگم افسانه. حالا این Multi-tasking در واقعیت چی بود؟ بدون برنامه، فکر و کاملا واکنش‌گرا بین اپ‌ها، ایمیل‌ها، چت‌ها، جلسات و تب‌های مرورگر چرخیدن، جواب فکر نشده دادن و فراهم کردن نیاز دیگران.

این بار وضعیت انقدر حاد نبود و زمان مخصوص به کار عمیقم رو رزرو کرده بودم ولی انگار هنوز کافی نبود. به مرور رفتار خودم رو نگاه کردم و عوامل حواس‌پرتیم رو برای خودم نوشتم و براشون راه‌حل پیدا کردم. کارهایی که برای حفظ این تمرکز کردم رو در ادامه توضیح میدم.

قطع کردن نوتیفیکشن‌ها تا جایی که می‌شد

واقعیت اینه که به جز اپ‌های پایه مثل Phone و Messages و چیزهایی مثل Calendar و ایمیل واقعا به نوتیفیکیشن هیچ اپی نیاز نداریم. دفعه بعدی که از هر اپی نوتیفیکیشن گرفتی ببین آیا در اون لحظه‌ی خاص «تو» نیاز داری به اون اپ توجه کنی یا اون اپ به توجه تو نیاز داره؟ من امتحان کردم و بیشتر از 90 درصد مواقع «من» در اون لحظه نیازی به محتوایی که بهم ارائه می‌شد، نداشتم. حتی در مورد اپ های ذاتا خوبی مثل Youtube و Deepstash هم ترجیح میدم زمان و شرایط مصرف محتوا رو من مشخص کنم و نه نوتیفیکیشنی که حتی اگر روش کلیک نکنم شنیدن صداش حواسم رو پرت می‌کنه و دیدن عنوان و تصویرش ممکنه ذهنم را تا مدتی به خودش مشغول کنه. فلذا همون اپ digital wellbeing رو باز کردم و از 112 تا اپ به جز 13 مورد دسترسی نوتیفکیشن همه رو غیرفعال کردم.

از اینجا میشه نوتیفیکیشن‌ها رو غیرفعال کرد.
از اینجا میشه نوتیفیکیشن‌ها رو غیرفعال کرد.


ست کردن حالت تمرکز (Focus mode)

بعد از بستن نوتیفیکیشن‌ها مسئله این بود که در زمان کار عمیقم نمی‌خواستم همون 13 تا اپی که مجبور بودم دسترسی نوتیفیکشن‌شون رو باز بذارم، حواسم رو پرت کنند. از طرف دیگه یه رفتار جالبی هم پیدا کرده بودم که وقتی نمی‌تونستم تمرکز کنم، بیخودی گوشی رو بر می‌داشتم و بی دلیل یه سری اپ رو باز می‌کردم. اینجا یه قابلیتی به اسم Focus mode به دادم رسید. توی همون اپ digital wellbeing یه گزینه هست که میشه توش لیستی از اپ‌ها که تمرکزت رو به هم می‌زنند، بازه‌ی شروع و پایان تمرکز و روزهای هفته رو مشخص کرد و روشنش کرد.

من از 8 صبح تا 1 ظهر تقریبا هیچ نوتیفیکیشنی نمی‌گیرم.
من از 8 صبح تا 1 ظهر تقریبا هیچ نوتیفیکیشنی نمی‌گیرم.


از اون به بعد در اون بازه‌ی زمانی اپ‌های مزاحم غیرفعال میشن، یعنی نمیشه بازشون کرد و نوتیفیکیشن هم نمیدن. اوایلش سخت بود و هی 5 دقیقه 5 دقیقه ازش اجازه می‌گرفتم برای استفاده از اپ‌ها، بعضی روزها هم کلا می‌زدم زیر ماجرا و خاموشش می‌کردم ولی به مرور عادت کردم و الان نهایتا هفته‌ای یکی دو بار در زمان تمرکزم میرم سراغ اپ‌هایی که به عنوان حواس پرت کن توی Focus Mode تعریف کردم.

آیکون‌های خاکستری مال اپ‌هاییه که حالت تمرکز غیرفعالشون کرده.
آیکون‌های خاکستری مال اپ‌هاییه که حالت تمرکز غیرفعالشون کرده.


باغبانی دیجیتال

یه اپی که اون اوایل خیلی کمک کرد وقتی میخوام تمرکز کنم دست به گوشی نزنم Forest بود. منطقش خیلی ساده‌ست: وقتی میخوای تمرکز کنی یه درخت بکار، این درخت در مدتی که از قبل مشخص کردی بزرگ میشه. اگر تا انتهای زمان رشد این درخت گوشیت رو بیشتر از یه حدی باز کنی یا از Forest خارج بشی درخت خشک میشه ولی اگر دووم بیاری یه درخت به جنگل تمرکزت اضافه میشه و سکه می‌گیری که درخت‌های باحال‌تر بخری. به طرز عجیبی کار می‌کنه.


3- فرسودگی دیجیتال

یک آفتی که دورکاری می‌تونه ایجاد کنه Digital burnout یا فرسودگی دیجیتاله. این آفت معمولا زمانی بروز پیدا می‌کنه که مرز کار و زندگی شخصی از بین میره و ما تمام یا بخش بزرگی از زمان بیداری‌مون رو حتی اگر مشغول کار نباشیم نسبت به کار و تبعاتش «واکنش» داریم. این واکنش هم بروزهای مختلفی داره، از جواب دادن به مسیجی که ساعت 12 شب توی اسکایپ یا اسلک می‌گیریم تا چند ثانیه مشغول شدن ذهن به عنوان ایمیلی که در تعطیلات آخر هفته ارسال شده و حتی خود فرستنده‌ش هم توقع نداره تا اولین روز کاری جواب داده بشه.

فارغ از نقش مهمی که فرهنگ شرکت‌های مختلف در بروز این مشکل داره، این مورد تقریبا همیشه پیش میاد. این همواره متصل و واکنش‌دهنده بودن از یه جایی به بعد تبدیل به یک وظیفه‌ی دوست‌نداشتنی میشه که ذره‌ذره لذت کار کردن رو در ما می‌کُشه. شفاف کنم که من ابدا مشکلی با زیاد کار کردن ندارم ولی به عنوان یک تصمیم از سر ضرورت یا علاقه باشه، در صورتی که اکثر مواقع کار کردن‌های این مدلی نه از سر علاقه هستند و نه حتی ضروری و لازم.

راه حل من برای مواجهه با این مشکل جدا کردن اپ‌های کاری از بقیه و غیر‌فعال کردن نوتیفیکشن‌شون روی موبایل بود. البته همچنان روی دسکتاپم نوتیفیکیشن می‌گیرم و برای مواقع خاص که از جنس ضرورت هستند هم اطلاعات تماسم رو به آدم‌هایی که ممکن بود خارج از ساعت کاری به ارتباط با من نیاز داشته باشند، دادم..

باور کن دنیا بدون نوتیفیکشین نامرتبطِ آخر شبِ گروه کاری، خیلی قشنگ‌تره.
باور کن دنیا بدون نوتیفیکشین نامرتبطِ آخر شبِ گروه کاری، خیلی قشنگ‌تره.



خطاب به شمایی که تا به اینجای متن اومدی ...

اولا، حقیقتا خسته نباشی، انصافا زیاد بود :)

دوما، چالش‌هایی که توی این پست در موردشون حرف زدم مواردی بودن که تا امروز براشون به یه راه حل قطعی یا حداقل نسبی رسیدم، فلذا اگه چالش یا راه‌کاری هست که جا انداختم و فکر می‌کنی که جاش توی این مقاله خالیه توی نظرات برام بنویس تا با اسم خودت به متن مقاله اضافه بشه.

سوما، این متن نوشته شده تا به آدم‌هایی مثل خود من که مشکل بهره‌وری و تمرکز دارن کمک کنه. لطفا اگر کسی رو می‌شناسی که این نوشته ممکنه بهش کمک کنه لینک مقاله رو براش بفرست. اینجوری هم به اون کمک می‌کنی که زندگی با کیفیت‌تری داشته باشه، هم به من انگیزه میدی.

چهارما، خوشبختانه من و اژدهام -همون موبایلم- تا حد خوبی به یک هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و نتیجه‌بخش رسیدیم.

اما من هنوز راه درازی تا سطح بهره‌وری (Productivity)، ذهن آگاهی (Mindfulness ) و بروز (fulfillment) مطلوبم دارم. امشب تصمیم گرفتم قدم‌هام در این مسیر رو همینجا منتشر کنم. اگر برای تو هم این موضوعات جذاب هستند، لطفا اون دکمه‌ی «+دنبال کنید» رو بزن و در این مسیر با من همراه باش.






بهره وریسلامت دیجیتالقرنطینهproductivityروایتگرباش
مدیر محصولم و از فهمیدن و ارتقا دادن لذت می‌برم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید