Mahdi Khodaei
Mahdi Khodaei
خواندن ۱۹ دقیقه·۳ سال پیش

خلاصه کتاب "قصه‌ی عشق"


یک راه برای درک رفتار زوجها این است که ببینیم هرکدام، چه قصه هایی در مورد عشق موجود در رابطه شان و عشق ایده آل شان دارند. این قصه ها ممکن است کاملا مشابه یا متفاوت باشند، سؤالی که برای من پیش آمده بود این بود که آیا ممکن است تداوم یک رابطه به میزان همخوانی قصه عشق موجود در آن با قصه عاشقانه ای که هر کدام از زوجین در ذهنشان پرورش داده اند بستگی داشته باشد. به عنوان مثال اگر کسی خواهان عشق رمانتیک و افسانه ای باشد اما قصه رابطه اش جنگ باشد، این رابطه هیچوقت برای او رضایت بخش نخواهد بود. در مقابل، افرادی که به رابطه ی جنگ علاقمند هستند، در عشق رمانتیک حوصله شان سر میرود.

ما با قصه های عاشقانه مان بزرگ و عجین می شویم. سال ها پیش وقتی خیلی جوان تر بودم، اغلب به ما می گویند که باید واقع بین باشیم باید بین قصه های ذهنی مان و واقعیت های بیرون تفاوت قائل شویم و آنها را از هم جدا کنیم، می گویند هدف از شناخت فرد این است که او را آنطور که هست ببینیم و بشناسیم و به تصورات و برداشتهای شخصی مان در مورد او بها ندهيم.

در بطن روابط شخصی امکان جدا کردن قصه از واقعیت وجود ندارد، چرا که واقعيتها ناخواسته بر اساس قصه هایمان شکل می گیرند. خود واقعی ما هم ساخته ی این قصه هاست.

امانوئل کانت در کتاب "نقد عقل محض" مینویسد: واقعیت مطلق عشق واقعا یک قصه است. با این تفاوت که اینجا دیگر نویسنده، ویلیام شکسپیر،گابریل گارسیا مارکز، اریک سگال یا باربارا کارتلند نیست، بلکه خود ماییم.

در طول تاریخ همیشه قصه هایی در مورد عشق وجود داشته است. درون مایه و طرح حوادث این قصه ها به ندرت تغییر کرده است. تفاوت در این است که این قصه ها در زندگی روزمره ی افراد به صورتهای مختلف نمود پیدا می کنند

اکثر مواقع قصه های دو طرف آنقدر با هم تفاوت دارند که انگار هر کدام دارند در مورد یک رابطه ی مجزا صحبت میکنند. توصیف هر کدام از رابطه با توصیف دیگری فرق دارد. این یکی از اصلی ترین دلایل جدایی است. قصه هایی که آن ها در مورد رابطه شان دارند به مرور زمان آن قدر از هم دور میشوند که شباهتی بینشان نمی ماند.

تنوع قصه های افراد در مورد عشق، اهمیت موضوعی را یادآور می شود: تلاش برای شناخت عشق طاقت فرسا و بی نتیجه است، چرا که عشق برای هر کسی معنای بخصوصی دارد. هرکسی قصه ای در مورد عشق دارد، اما قصه های ما ممکن است زمین تا آسمان با هم فرق داشته باشند. در یک رابطه، افراد نیاز دارند در کنار قصه های عاشقانه ی خودشان، یک قصه عاشقانه ی مشترک هم بسازند.

معمولا هر کدام از ما نه تنها یک، بلکه چند قصه عاشقانه دارد. این مسأله نشان میدهد که نه تنها عشق برای افراد مختلف معناهای متفاوتی دارد، بلکه می تواند برای هر شخص معانی متعددی هم داشته باشد.

زوجها معمولا بر سر اینکه دیدگاه کدام به واقعیت نزدیکتر است مشاجره می کنند، غافل از این که بر اساس دیدگاه "عشق یک قصه است" در روابط، پی بردن به واقعيت مطلق مشکل و حتی غیرممکن است، چرا که اطلاعاتی که افراد دارند و حتی به دیگران منتقل می کنند متأثر از قصه هایی است که در مورد روابطشان دارند.

روابط نه تنها قصه های عاشقانه ی فراوانی در دل خود دارند، بلکه انواع دیگری از قصه را هم در بر می گیرند، قصه هایی در مورد پول، فرزند، رابطه ی جنسی و هزارویک چیز دیگر. افراد ممکن است حتی در مورد قصه هایشان قصه هایی داشته باشند.

قصه ها به مرور زمان تغییر می کنند اما هرگز به این سادگی از بین نمی روند. بلکه ما مدام قصه های قدیمی مان را بسط میدهیم و قصه های جدیدی را جایگزین آن ها می کنیم. قصة های جدید ممکن است بهتر یا بدتر از قصه های قدیمی باشند اما این چیزی از ماندگاری آن عشق فرایندی کاملا سنتزی است، نه آنالیزی. يعنى قصه های ما در جریان تجربیاتمان شکل می گیرند. آنها از قوانین حسی و تجربی تبعیت می کنند، و نه قوانین منطقی. بنابراین برای نقش های قصه های عاشقانه، مکمل هم هستند. ما با شخصی که قصه اش با قصه ما یکی است یا دست کم تا حد قابل قبولی به آن نزدیک است، احساس رضایت زیادی می کنیم. اما لزومی ندارد این شخص عيناً مانند ما باشد، بلکه ما دنبال کسانی می کردیم که قصه شان مشابه قصه ما اما نقششان مکمل نقش ما باشد.

به نظر می آید برخی روابط، بیشتر مستعد موفقیت هستند. اما واقعیت این است که آنچه روابط را بالقوه موفق میکند، خود افراد، موقعیت موجود، و فرهنگی است که قصه هایشان در آن شکل گرفته است، موفقيت قصه روابط، همچنين به باور افراد به رابطه شان بستگی دارد. یک قصه تنها درصورتی موفق می شود که فرد سازندهای آن به آن باور داشته باشد.

درون مایه ها ریشه در کودکی ما دارند. آنها حاصل تعامل ما با والدین، خواهر و برادرهایمان و دوستانمان هستند. همچنین تعامل های ما در دوران نوجوانی خصوصا دردناک ترین آنها در خلق این درونمايه ها تأثیر می گذارند. این درون مایه ها هميشه با ما میمانند.

اما گاهی اوقات به کسی علاقمند می شویم که بر اساس ملاک های منطقيمان كاملاً مردود است، چرا که در بیشتر موارد ما بر اساس قصه هایمان دست به انتخاب میزنیم، نه بر اساس واقعیت های موجود.

چرا تغییر دادن قصه ها سخت است؟ روانشناسان علت آن را "تعصب تأييد" می نامند. مردم عموما دنبال تأييد باورهایشان هستند تا رد آنها.

تا زمانی که قصه تغییر نکرده، ایجاد تغییر اساسی در رابطه غیرممکن است. ما در تلاش برای سروسامان دادن به روابطمان، به ندرت به کلیت خود قصه می پردازیم، و به جای آن روی اجزاء تشکیل دهنده و درون مایه های آن کار می کنیم. حتی اگر موفق بشویم این بخش های قصه مان را تغییر دهیم، احتمالا باز هم عناصر جدید را به همان قصه قدیمی اضافه میکنیم.

قصه هایی که روایت می کنیم، سمبل هایی هستند مناسب زمان و مکان خودشان. هر قصه ای ریشه در بستر فرهنگی خاص خود دارد. فرهنگ ها بعضی قصه ها را تأیید و برخی دیگر را رد می کنند.

درست است که این ماییم که قصه ها را می سازیم اما آداب فرهنگی محیطی که در آن زندگی می کنیم هم در شکل گیری قصه ها نقش بسزایی دارد. ما مدام، اما به طور نامحسوس تحت فشاریم تا قصه هایی خلق کنیم که با هنجارهای فرهنگی محيط مان همخوانی داشته باشد.


قصه ها

1. قصه معلم و دانش آموز

قصه معلم و دانش آموز ذاتا نامتقارن است. در این نوع قصه یک نفر در نقش معلم ظاهر شده، با آن اغنا میشود و دیگری از نقش شاگرد لذت می برد. در برخی موارد ممکن است این دو نفر در موقعیت های مختلف نقش هایشان را با هم عوض کنند. مثلا ممکن است یک نفر در داخل خود رابطه و دیگری در بیرون آن نقش راهنما را بر عهده بگیرد. معمولا یک نفر از لحاظ سنی یا بلوغ فکری از نفر دیگر جلوتر است. به همین دلیل، چنین روابطی بین شاگرد و معلم یا ناظر و شخص نظارت شونده شایع ترند. در چنین قصه هایی اختلاف قدرت وجود دارد، افراد در میزان تجاربی که با خودشان به رابطه می آورند متفاوتند. طبیعتا اینجا شخص بزرگتر یا بالغ تر نقش معلم را برعهده می گیرد. در هر حال آنچه در این دست روابط و روابط دیگر مهم است، دلیل نسبت دادن هر نقش به هر فرد و تعریفی است که افراد از نقش هایشان دارند، عدم تقارن، در نسبت دادن نقش هاست نه در واقعیت بیرونی، چه بسا شخصی که در نقش معلم ظاهر شده اصلا چیزی برای یاد دادن نداشته باشد یا آنچه می آموزد کاملا پوچ و به درد نخور باشد.

2. قصه فداکاری

در تمامی روابط نزدیک، هرچند وقت یکبار یکی از طرفین در حق دیگری فداکاری می کند. اما در قصه فداکاری، یکی از طرفین یا مدام دارد فداکاری می کند یا این طور تصور می کند. جان لی این رفتار را نشانه‌ی "عشق فداکارانه" می نامد. از خودگذشتگی، بخش بزرگی از نیروی محرکه ی این عشق را تشکیل میدهد و شخص فداکار تنها در صورتی شاد و راضی است که در نقش دهنده ی عشق و فداکاری باشد.

3. قصه حکومت

قصه حکومت انواع مختلفی دارد اما همه ی آنها در یک چیز مشترکند: نگرانی در مورد توزیع قدرت. تفاوت اصلی انواع مختلف این نوع رابطه در نحوه ی توزیع قدرت بین دو طرف است.

در رابطه ی مستبدانه یک نفر كل قدرت را در اختیار دارد. اوست که تصمیم می گیرد و تصميمها را به شکل دلخواهش به اجرا در می آورد. در چنین رابطه ای اساسا یک نفر نقش حاکم يا مستبد و دیگری نقش مرئوس یا بازیچه را ایفا می کند.

استبداد در روابط می تواند دلایل مختلفی داشته باشد. یکی از این دلایل مذهبی است. دلیل دیگر بروز استبداد در روابط، نیاز مبرم یکی از طرفین به قدرت است. علت دیگر برقراری استبداد در رابطه، توافق بین طرفین است.

4. قصه پلیس

برای بازی کردن نقش پلیس در رابطه، نیازی نیست که پلیس واقعی باشیم. درست است که افراد درگیر در رابطه ی پلیس مانند پلیس ها فکر می کنند، اما نه مثل هر پلیسی، نگاه پلیسی آنها خیلی شبیه نگاه ژاور در فیلم "بینوایان" است. او همه چیز را سیاه و سفید می بیند. به نظر او هر چیزی دو حالت دارد، یا درست است یا غلط، و خودش هم معيار درستی است. او درصورتی که نتواند دنیای بیرون را با نگاهش وفق دهد، از جانش هم که شده می گذرد اما از دیدگاهش نه پلیس ها فکر می کنند مأمور اعمال قانون در رابطه هستند. به نظر آنها این قوانین برگرفته از قوانین علمی و اجتماعی هستند درحالی که بیشتر آنها ساخته و پرداخته ی ذهن خود آنهاست. بعضی از این قانون ها با قوانین جامعه سنخيت دارند، مثل قوانین مربوط به محکوم کردن دوهمسری، زنا با محارم، روابط نامشروع و امثال آن، اما بعضی دیگر صرفا ساخته و پرداخته ی ذهن آنهاست. مثل محکوم کردن هر نوع ارتباط اجتماعی زنان با مردان، ممنوعيت کار کردن مردان با زنان مختلف، حتی در حیطه های کاملا حرفه ای و تخصصی.

5. قصه پورنوگرافی

قصه پورنوگرافی ماجرای تحقیر و بی ارزش کردن است. فرد درگیر در این قصه، عشق را در تحقیر می بیند و نمی تواند کسی را بدون کوچک کردن او دوست داشته باشد. یا خودش تشنه ی تحقیرشدن است. احساس موجود در چنین روابطی برخاسته از نوعی حس بی ارزش شدن است و سؤال این است که آیا چیزی که فرد در این حالت تجربه می کند واقعا عشق است. در هر صورت، این تنها تصویری است که او از عشق دارد. تحقیر می تواند در بستر رابطه ی اصلی یا چند رابطهی فرعی صورت بگیرد. اگر شخص تمایل با امکان تحقير زوج اصلی اش را نداشته باشد یا در نقش مقابل توسط او تحقير نشود، در حین حفظ این رابطه، در روابط دیگر دنبال تحقیر خواهد گشت بررسی ها نشان می دهد که گرچه عده ی کمی از مردان و زنان به داشتن قصه پورنو گرافی اعتراف می کنند این قصه خیلی شایع است. آمار رو به رشد معامله های جنسی، تعداد کتاب های نوشته شده یا فیلم های ساخته شده با این مضمون و بازار داغ روابط جنسی توأم با تحقير مثل تهدید فرد، شلاق زدن او، و حتي به زنجیر کشیدن و یا قطع عضوش حاکی از آنست که این فضاها بسیار شایع تر از حد تصور ما هستند و به نظر نمی رسد که این روند رو به کاهش باشد.

6. قصه وحشت

در قصه وحشت رابطه به این دلیل خوشایند است که برای فرد رعب و وحشت ایجاد می کند با فضایی برای ایجاد ترس در اختیار او قرار می دهد. در چنین روابطی افراد ترسیدن از طرف مقابل یا ترساندن او را دوست دارند.

7. قصه کلکسیون

در قصه كلكسيون، فرد بر این اساس که چطور میتواند مثل یک سکه، تمبر یا کارت بیسبال در کلکسیون طرف مقابل جای بگیرد، انتخاب می شود. همان طور که شیء موجود در کلکسیون جدا و منفک دیده میشود، فرد کلکسیونر هم در نگاهش به طرف مقابل او را کاملا جدا و منفک از خود می بیند. انگار هیچ پیوندی بین او و آن فرد نیست. به همین دلیل ممکن است فرد با اینکه کاملا مناسب طرف مقابل است، فقط یک تکه از پازل اصلی محسوب شود. هرچند ممکن است نوع نگاه به سایر تکه های این کلکسیون با نوع نگاهی که به او می شود متفاوت باشد. بعلاوه او ممکن است از وجود سایر اجزا کاملا بی اطلاع باشد.

8. قصه هنری

در چنین قصه ای، صاحب قصه به طرف مقابلش به چشم یک اثر هنری نگاه می کند و با ظاهر او با جنبه هایی از ظاهرش مثل چشم هایش، اندام، یا تنهاش زندگی می کند. این فرد ظاهر طرف مقابل را مثل یک اثر هنری تحسین می کند و آن را بی نهایت ارزشمند می داند.

9. قصه خانه و کاشانه

در قصه خانه و کاشانه، مسأله ی خانه قلب رابطه را تشکیل می دهد و افراد، توجه خاصی به خود خانه و این که همیشه در بهترین شرایط ممکن باشد دارند. آنها معمولا به خانه شان می بالند و آن را نقطه ی عطف زندگیشان می دانند. گاهی اوقات به نظر می آید خانه که به مرور به قلب رابطه تبدیل شده، از خود رابطه مهمتر است.

10. قصه بهبودی

قصه بهبودی، قصه بقاست. شخص، به نوعی لطمه دیده (از طريق سوءمصرف مواد، قربانی شدن، زندانی شدن، جنگ، یا انواع دیگر خشونت و حالا در صدد بهبودی از طریق رابطه است. آبراهام مازلو مفهوم "عشق ناشی از کمبود" را مطرح کرد. در این عشق، هدف فرد پیدا کردن چیزی در وجود طرف مقابل است که هرگز نتوانسته در وجود خودش بیاید. مثلا عشق ناشی از کمبود کاملا شایسته ی عشق موجود در این نوع روابط است چون در آن، شخص در جستجوی بهبودی به نوعی امیدوار است که طرف مقابلش بتواند او را از چیزی که خودش هرگز نتوانسته، نجات دهد. البته خیلی سخت و حتی غیرممکن است که کسی بتواند آنچه را خودتان در وجود خودتان نمی بینید، به شما بدهد.

11. قصه مذهب

در این قسمت به دو مورد از انواع مختلف قصه مذهب می پردازیم، گرچه می توان آنها را دو نوع متفاوت از قصه دانست.

در نوع اول، مذهب بخش اساسی قصه رابطه ی عاشقانه را تشکیل می دهد.

در نوع دوم از قصه مذهب، مذهب خود رابطه است و فرد سعی می کند از طریق رابطه به رستگاری برسد. او امیدوار است رابطه به او چیزی را بدهد که مذهب معمولا نمی دهد. فرد به طرف مقابلش همان دیدگاهی را دارد که به یک چهره ی مذهبی به عنوان منبع رستگاری.

12. قصه مسابقه

این قصه دست کم به دوران اوید برمی گردد که عشق را به عنوان نوعی بازیگوشی و مسابقه توصیف کرد. این دیدگاه همچنین در تعبیر جان لی از مفهوم عاشق بازیگوش و رقیب مانند بچشم می خورد.

آنچه قصه مسابقه را از سایر قصه های مشابه با قصه هایی که عشق را سرگرم کننده معرفی می کنند متمایز می کند این است که در اینجا مجموع امتیازات دو طرف صفر است. یکی برنده است و دیگری بازنده. با نزدیک شدن یک نفر به برد، دیگری به باخت نزدیک می شود. بنابراین در قصه مسابقه نوعی رقابت وجود دارد. هرچند ممکن است یکی از طرفین از وجود چنین رقابتی آگاه نباشد. در چنین بازی ای اغلب چندین نفر درگیر می شوند، درحالی که ممکن است فقط یکی از آنها از وجود مسابقه خبر داشته باشد. یا ممکن است یک نفر از وجود مسابقه بین سایر بازیگران مطلع باشد، بی آنکه از نقش خودش در این مسابقه آگاه باشد.

13. قصه سفر

در قصه سفر، زوجین عشق را سفری می دانند که دارند باهم می پیمایند. این سفر می تواند مقصدهای فراوان و حتی بیشماری داشته باشد و آن ها می توانند مقصد خود را از بین هزاران گزینه ی موجود انتخاب کنند.

یک ویژگی مهم قصه سفر تأكید آن نه روی مقصد، بلکه روی نحوه ی رسیدن به آن، جاهایی که باید کمی ایستاد، و سرعتی که باید با آن سفر کرد است. در بسیاری روابط، طرفین ممکن است به این نتیجه برسند که خود مقصد اهمیت چندانی ندارد چون هدف آنها از رابطه، لذت بردن از با هم سفر کردن و لذت از خود مسير است، نه نگرانی در مورد اینکه به کجا می روند.

14. قصه دوختن و بافتن

در رابطه‌ی دوختن و بافتن، عشق هر آنچه زوجین خلق می کنند است. عشق یک مخلوق است و افراد رابطه را خلق می کنند، درست همان طور که لباس ها را خلق می کنند. طرحی که می خواهید لباس را با آن بدوزید یا ببافید و روشی که برای دوختن یا بافتن انتخاب می کنید بسته به خودتان است. شما میتوانید از الگویی پیش ساخته استفاده کنید یا طرح خودتان را خلق کنید. در هر دو صورت، تصمیم گیرنده شما و طرف مقابلتان هستید. طرح و فرایند خلق هر رابطه ای، مثل هر لباسی منحصربه فرد است. با این که رابطه از بعضی جنبه ها شبیه روابط دیگر است اما به طرز غیرقابل اجتنابی هم با آنها تفاوت دارد چون اینجا دیگر دستگاه اتوماتیکی وجود ندارد که تمام لباس ها را شبیه به هم بدوزد.

15. قصه باغ

به نظر صاحبان قصه باغ، رابطه باغی است که مدام باید آن را پرورش داد یا به نحوی به آن رسید. این نوع قصه به نوعی نقطه ی مقابل قصه های افسانه ای است که در آن، دو طرف بعد از به هم رسیدن، بدون نیاز به هیچ تلاشی تا ابد خوش و خرم باهم زندگی می کنند. در قصه باغ یک یا هردوی طرفین معتقدند که رابطه، تنها در صورتی دوام خواهد داشت و رشد خواهد کرد که مدام به آن آب داده شود و به اندازه ی کافی در برابر نور آفتاب قرار گیرد و هرگز اجازه داده نشود که علفهای هرز خفه اش کند یا آفت های باغ به آن حمله کند.

قصه های باغ اغلب بسیار هنجارند چون تقریبا هر چیزی، چه شیء و چه شخصی که مورد مراقبت و توجه قرار می گیرد روز به روز بهتر و بهتر می شود. این مراقبتها درون مایه ی اصلی قصه های باغبانی اند.

16. قصه شغل

در قصه شغل رابطه تا حد زیادی مانند شغل، مدیریت می شود. یک فرد مجذوب کسی می شود که به نظرش می تواند شریک شغلی خوبی باشد و او را تا حد زیادی بر این اساس که چقدر برای چنین جایگاهی مناسب است ارزیابی می کند. بنابراین در شکل گیری این نوع رابطه در مقایسه با روابط دیگر، سبک و سنگین کردن سختگیرانه ی شرایط اقتصادی موقعیت اجتماعی و شم حرفه ای بیشتر بچشم می خورند.

17. قصه اعتیاد

در قصه اعتیاد، فرد به طرف مقابل خود اعتیاد پیدا می کند، تا حد زیادی مثل کسی که به مواد مخدر اعتیاد دارد و از دست دادن طرف مقابل باعث می شود او علائم ترک اعتیاد را تجربه کند، درست مثل معتادی که در حال ترک کردن است. در این نوع رابطه فرد برخلاف سایر روابط از تنهایی نمی ترسد، بلکه فکر از دست دادن شریکی که به او نیاز دارد او را می ترساند. حالا ممکن است طرف مقابل از این که فرد معتاد تا این اندازه افراطی و بدون انعطاف او را دوست دارد حظ کند.

18. قصه رؤیایی

احتمالا قصة رؤیایی قدیمی ترین نوع قصه عاشقانه است. همان قضه شاهزاده یا شوالیه ی زره طلا و شاهدختی که در جستجوی هم هستند و وقتی بهم رسیدند، البته که قرار است تا ابد با هم به خوبی و خوشی زندگی کنند. صاحبان این قصه ها احتمالا طرف مقابل را تجلی رؤیاهایشان می دانند.

البته قصه های رویایی هم ممکن است مثل هر قصه دیگری خوب پیش نروند. ممکن است شاهزاده ها و شوالیه ها در آخر شاد و جادوگر از آب دربیایند، همانطور که شاهزاده خانم ممکن است یک ساحره باشد، صاحبان قصه رؤیایی باید قبل از آنکه دیر شود به این فريب ها پی ببرند و ببینند آیا جستجویشان واقعا نتیجه داده است؟

19. قصه تاریخی

در قصه تاریخی گذشته تا حد زیادی حال را تعيين می کند. زوهایی که صاحب قصه تاریخیند زمان حال را مجموعه ای از اتفاقات گذشته میدانند و در حال زندگی کردن در زمان حال، چشمشان به گذشته است.

صاحبان قصه تاریخی واقعه نگارند. این وقایع می توانند ذهنی با فیزیکی باشند. به عنوان مثال، این قبیل افراد ممکن است علاقه ی خاصی به نگهداری آلبوم های عکس، نوارهای ویدئویی از اتفاقات مهم، یا شجره نامه ی خانوادگی داشته باشند. و یا ممکن است علاقه شان به تاریخ، فقط در تاریخ رابطه شان خلاصه شود. در چنین مواردی افراد ممکن است به همان اندازه که به خود فرد علاقمند هستند به اصل و نصب و شجره ی او هم علاقه نشان دهند، به عنوان مثال آنها ممکن است به این مسأله که خود با نامزد بالقوه شان از نوادگان شخص خاصی هستند افتخار کنند یا برعکس، از اینکه اجداد خودشان یا طرف مقابلشان، افراد بخصوصی هستند به طرز خاصی احساس شرمندگی کنند.

20. قصه علمی

صاحبان قصه علمی معتقدند که در حالت کلی عشق را می توان و بایستی مثل سایر پدیده های طبیعی درک، بررسی و تشریح کرد. این باور به جنبه های روزمره ی رابطه هم سرایت می کند، طوری که افراد به شدت به تجزیه و تحلیل خیلی چیزها و شاید بتوان گفت تمام مسائلی که در رابطه پیش می آید می پردازند. در نتیجه آن ها وقت زیادی را صرف می کنند تا آنچه را به نظرشان در سطح عمیق تر رابطه در حال وقوع است برای خودشان و طرف مقابل تشریح کنند. این رفتار می تواند کارآمد باشد، مگر اینکه شخص تحلیل کننده به جایی برسد که فقط خودش اظهارنظر کند و به نظر طرف مقابل گوش ندهد، یا با تصمیم های بی موردش در رابطه خلل ایجاد کند.

21. قصه طنز

قصه طنز قصه سبکبالان است که در آن یکی از طرفین یا هر دوی آنها علاقه دارند جنبه ی خنده دار همه چیز را ببینند. در چنین روابطی احتمالا یک یا هردوی طرفین خیلی شوخی میکنند و شوخی کردن می تواند به یک عادت طبیعی تبدیل شود. وقتی اختلافی پیش می آید ممکن است یکی از طرفین یا هردوی آنها با تبدیل موقعیت به شوخی آن را حل کند. این افراد معمولا جنبه ی خنده دار مسائل را می بینند و بعد از کنار مسائل، ساده می گذرند.

صاحبان قصه طنز سعی می کنند در رابطه شان هيچ چيز را جدی نگیرند و وقتی صحبتی جدی می شود ممکن است شروع به شوخی کنند. حالا اگر قصه طرف مقابل، طنز نباشد از این شوخی ها خسته خواهد شد.

22. قصه اسرارآمیز

در قصه اسرار آمیز جنبه های مرموز رابطه پررنگترند. از لحاظ تاریخی عشق همیشه با نوعی اسرار آمیز و سربسته بودن همراه بوده. درواقع بخشی از آنچه مراحل اولیه ی عشق را هیجان انگیز می کند، پر رمز و راز بودن آن است. هر روز ممکن است پرده از رازهای جدیدی در مورد طرف مقابل برداشته شود، صاحبان قصه اسرار آمیز امیدوارند این رمز و راز هرگز پایان نیابد، درحالی که سایر افراد اغلب انتظار دارند رفته رفته جنبه های پررمز و راز رابطه شان کمتر شود هر چه رابطه، عمیق تر شود سربسته بودن جایش را به اعتماد میدهد.

نکته

این قصه ها به مواردی که در این کتاب آمده محدود نمی شوند با همه ی اینها دیدگاه قصه محور به عشق، پیامدهای مثبتی برای بهتر کردن روابط عاشقانه دارد. این پیامدها به شما نمی گویند که دقیقا چه کار کنید، بلکه راه هایی هستند برای بازسازی مفهوم عشق و آن چه می توان برای رضایتبخش تر شدن روابط عاشقانه انجام داد.

آیا می توانیم قصه هایمان را تغییر دهیم و روابطمان را بهبود ببخشیم؟

چه دوست داشته باشیم در روابطمان دقت کنیم و چه دوست نداشته باشيم درک قصه ایده آلمان به ما کمک می کند بفهمیم چه چیزی در رابطه مان کارایی ندارد و یا چطور می توانیم کاری کنیم که کارایی داشته باشد.

وقتی حقایق پشت قصه های شخصیمان را بفهمیم به جایگاهی می رسیم که می توانیم در قصه هایمان کمی دست ببریم.

گاهی اوقات لازم است موقتا از قصه خودمان با طرف مقابلمان بیرون بیاییم تا بتوانیم آن را بهتر درک کنیم.

چگونه قصه عشقمان را بفهمیم؟

1. مراجعه و کمک گرفتن از پرسشنامه هایی که با همین عنوان ترتیب داده شده است.

2. به افرادی که از آنها خوشتان میآید نگاه کنید و ببینید رفتارشان در رابطه تحت کدام یکی از قصه هاست.

3. ببینید در کتاب و تلویزیون و فیلمها از کدام قصه ها خوشتان میآید.

4. نظر دیگران را در مورد خودتان بپرسید.


مهدی خدایی

عشققصه عشقکتابخلاصهمهدی خدایی
آرتیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید