محمد مهدی نادری
محمد مهدی نادری
خواندن ۲ دقیقه·۵ ماه پیش

گالری هراسی... داریم؟!

همیشه دلم می خواست مثل این آدمهایِ هنر فهم٬ به یک گالری بروم یا دعوتم کنند و من دقایق زیادی به یک تابلو خیره بشوم و آن را بفهمم و با هنرمندش در میان بگذارم.

اما هنوز به هیچ گالری نرفته ام چون می ترسم هنر را خوب نفهمیده باشم و جلوی آن همه آدم حسابی٬ خیط بشوم و سئوالات ضایعی بکنم!

با خودم تعارفی ندارم. اما آن قدرها هم هنرنافهم نیستم. مثلا خوب می دانم که عاشق تابلوهای آبرنگ هستم. سادگی بی نظیر نقشها با هاله ای رویایی که مقابل چشمانت لرزان است و شاید هر دم فرو بریزد دقیقا مثل خود رویا که ناگهان از دست می رود. من این بودن و نبودن را دوست دارم.

گالری هراسی... داریم؟!
گالری هراسی... داریم؟!


اما شکی ندارم که از نقاشی مدرن سر در نمی آورم. البته کارهای خوبی هستند ولی من آنها را نمی فهمم و خیلی هم به خودم فشار نمی آورم چون اصلا به هنرهای فشاری اعتقادی ندارم. در میان نقاشهای خارجی کارهای ونگوگ را دوست دارم خصوصا «شکوفه بادام». اما باز هم ضایع شدم چون فهمیدم زیباترین کارش چیز دیگری بوده و من اشتباهی عاشق این یکی شدم.

منظره های رنگ روغن هم گاهی اوقات تکراری اند مثل تمپلیتهایی که در گوگل دانلود می کنی... بعد از مدتی انگار همدیگر را تکرار می کنند. اما شیفته پرده های بزرگ قهوه خانه ای به سبک صفویه هستم و اینکه چه طور کل یک تاریخ را در تابلو جا می دهند چیزی شبیه روزنامه دیواری مدرسه! یا یک گزارش تلویزیونی یکجا!

و اعتراف می کنم همیشه به این آدم هایی که قلم را دو انگشتی در دست می گیرند و مثل پرینتر اِپسون٬ تصویر سوژه ها را رج می زنند... غبطه می خورم. خیلی دلم میخواست آن حسی را که در انگشتانشان می دود و به قلمشان می رسد تجربه کنم.

کاش به جای معلم هنرهای بی سواد یا کم سواد مدرسه ما را به گالری های درست و حسابی می بردند تا چشممان به زیبا دیدن عادت بکند و آن قدر زیبایی در چشممان بریزند که حالمان از زشتها و متوسط ها به هم بخورد...



نقاشی مدرنگالری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید