ویرگول
ورودثبت نام
[مهدیس]
[مهدیس]
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

در فضیلت مهربانی


ماشین رو تو ایستگاه پارک کرده و بی خیال از همه جا دور و اطراف رو دید می‌زنه.حسین آقا؛راننده ی خط نمی تونه از پارک بیرون بیاد، چندبار صداش می‌زنه،بوق میزنه،صبر می‌کنه اما پسرک با بی توجهی سرش رو تکون میده و می‌گه هیچ جا نمیرم!
دست آخر از ماشین پیاده میشه و رو به پسرک میگه:باباجون! اینجا نباید پارک کنی ایستگاه تاکسیه.
پسر جوون بی اعتنا به حرفای پیرمرد ابروهاش رو بالا میندازه و میگه: کولر روشن بود نشنیدم چی گفتی!
بعد هم با سرعتی برابر با سرعت نور گاز میده و میره!
.

تو ماشین نشستم،خورشید درست وسط پیشونی‎ام رو نشونه گرفته،کلافه ام،به این فکر می کنم که چی شد ما اینقدر بی تفاوت شدیم؟چی شد که از ثروت فقط پولش رو فهمیدیم و بقیه رو یادمون رفت؟ که از کنار اولویت های همدیگه به سادگی عبور می کنیم و اولویت های خودمون رو قاب کردیم گوشه ی چشم‌هامون!؟
همون موقع خانمی که کنارم نشسته با افسوس میگه پولش رو گم کرده،در تقلایی بی حاصل دنبال گمشده اش می‌گرده تا بالاخره یادش میاد که صبح امروز پسرش پول‎ها رو اشتباهی برداشته،پسرک سربازی که جلو نشسته بدون اینکه خانم بفهمه پولش رو حساب می کنه و میره!
دلگرم میشم :)
.

حسین آقا میگه انسانیت هنوز هست،خوبی هست! برو جوون روزت خوش!
.

قشنگه نه؟ این روزها به چی بیشتر از رعایت کردن همدیگه احتیاج داریم!؟
.

پ‌ن: دم همه ی آدم قشنگ‌ها گرم?

پ‌ن۲: در و دیوار ماشین حسین آقا از اینجور نوشته ها پُره،پیرمرد باصفا و خوش‌دلی که هربار تو خط منتظر تاکسی هستی میگی کاش نوبت حسین آقا باشه :))

پ‌ن۳: هرکه هستی هرچه هستی/
خاک نرمی سنگ سختی #مهربان باش

ا ن س ا ن


انسانمهربانیمراعاتروزمرهادب اجتماعی
همه هیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید