در ابتدا بگم که شما با یک معرفی و نقد کتاب مواجه نیستید. این نظرات شخصی و داستان هایی هست که من با این کتاب داشتم ( ولی با امید اینکه شما روهم تشویق به خوندنش بکنم ).
حدود یک هفته قبل عید نوروز بود که برای خریدهای عید همراه خانواده یکسر رفتیم فلکه دوم صادقیه. در شلوغی ماشین های چسبیده به هم و دستفروش های کنار پیاده روی تنگ و مردمی که دور تا دور جمع شده بودند و هوای گرفته و نیمه تاریک غروب، حس میکردم کلافگی هزاران بار به اعصابم حمله میکند. هوای نفس کشیدنم سنگین بود و میخواستم کاش برای دقایقی هیچ صدایی را نشنونم. بگذریم که در این گیر و دار مادرم هم مصرانه میخواست با چک و چونه لباسی را با تخفیف خریداری کند.
خلاصه در این موقعیت ناراحت، چشم میچرخاندم که شاید چیزی در این شلوغی لطفی به حالم بکند و مرا به خود جذب کند که همان موقع چشمم خورد به شهر کتاب رو به روی خیابان. در آن لحظه آن شهر کتاب مانند ایستگاه خلوتی بود و من مسافر خسته و کلافه زیر باران بیامان.
مسافر هرجوری بود خود را به ایستگاه کوچک رساند. بارهایش را زمین گذاشت و نفسی تازه کرد. حالا انگار هوا راحت تر از گلویش پایین میرفت و دیگر باران بیامان و جمعیت بیرون دیده نمیشد و اهمیتی هم نداشت. ( خدایی نکرده به باران دوست داشتنیمان بر نخورد:) )
خلاصه که رفتم تو دنیای کتابا و همین که میگشتم اونجا چشمم خورد به کتابی که مدت ها قبل خیلی تعریفش را شنیده بودم.
کتاب تکههایی از یک کل منسجم از خانم پونه مقیمی.
از اینجا به بعد دیگه ماجرای خرید و حساب کردن و ترافیک راه خانه و غیره هست که بگذریم.
این کتاب رمان داستانی نیست در واقع دقیقا تکه هایی از یک کل شامل راهنمایی های خلاصه مفتخر مفید و صریح برای راحت تر پایین رفتن زندگی از گلوی ماست.
همانطور که خود نویسنده هم در ابتدای کتاب اشاره کرده میتونید فصل ها یا تکه هارو به ترتیب نخونین و سبک من برای خوندن این کتاب چیزی مانند استخاره گرفتن است.
که انصافا هم همیشه جواب داده.
هروقت هوس تکهای دیگر کردم یا در شرایطی بودم که میدانستم ( یا شایدم میخواستم ) راهنمایی و یا تلنگر جایی در این کتاب هست،توانستم پیدایش کنم.
کتاب، کتاب روانشناسی ( به گفته نویسنده آمیختهای از پیدا شدن نویسنده و علم روانکاوی ) هست ولی هرگز حوصله شما را مانند باقی کتاب های روانشناسی یا آن دسته کتاب های تکراری موفقیت سر نمیبرد و همیشه حرفی ( نصیحت، راهنمایی ) برای شما دارد.
من سعی میکنم گهگاهی تکه هایی از این کتاب را که خودم حسابی فیض بردم را اینجا برای شما بگذارم. و شاید هم نظراتم راجبه آن تکه ها.
این کتاب رو انتشارات بینش نو منتشر کرده. چاپ اولش در دی ماه 97 بوده و تا سال 99، صد بار تجدید چاپ شده.
زمان بی کرانه را
تو با شمار عمر ما مسنج
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی نیست ز مرده
زنده باش
_ هوشنگ ابتهاج