ما به همان شکلی که با ما نامهربانی کردهاند، اکنون با خود و حتی با دیگران نامهربانی میکنیم. ما همه زخم هایی داریم که درد پشت این زخم ها میتواند رفتارهای ما را با آدمها تغییر دهد. در همهما قدرتی وجود دارد برای تخریب، برای نادیده گرفتن و برای قضاوت و حمله. در همه ما. تفاوت ما در انتخاب ها و تصمیمهایمان است. تفاوت در انتخاب رفتار و تصمیم برای شبیه نشدن به یک زخم زننده دیگر [ برای خود و دیگری ]. در نهایت ما همه در موقعیتهایی قرار میگیریم که زخم ها تحریک میشوند و دردها بیدار. و گاهی هیچ کس مقصر آن درد درونی که ما در آن لحظه حس میکنیم نیست. بلکه آن فرد فقط یک بیدار کننده است: بیدار کننده دردهای ما، بیدار کننده حسرتها و نداشتههای ما. در هر لحظهای که زخمی قدیمی تحریک میشود، در درون ما قدرتی از خشم و غم به وجود میآید و درست در همین لحظه، در ما رفتاری در حال شکل گرفتن است و تفاوت در این است که آیا این رفتار را در جهت خالی کردن سریع قدرت بر روی دیگران به کار بگیریم و یا آن را همچون انرژی مهم و ارزشمندی بدانیم و اجازه دهیم در درونمان بماند و به رشد ما کمک کند؟
آدم هایی که از درون آرام تر و در رفتار متین تر هستند، افرادی هستند که قدرت درد ها و زخم ها را سریع بر دیگران آوار نمیکنند. اجازه میدهند قدرت بهجای تبدیل شدن به تخریب، به سکوتی عمیق اما آگاهکننده تبدیل شود. کار سختی است زمانی که میتوانیم سریعترین راه را برای تخلیه انتخاب کنیم، به درونمان برگردیم و شاهد حضور زخم های گذشتههایمان و درد های اکنونمان باشیم و شبیه به دیگران سریع ترین راه را انتخاب نکنیم. کار سختی است. اما تفاوت ما در همین است. تفاوت ما در تحمل و درک است، در تصمیم ها و انتخاب ها. اگر میدانستیم چقدر دردهایمان شبیه به یکدیگر است بیشتر همدیگر را درک میکردیم و کمتر حمله میکردیم. اگر میدانستیم در بیشتر مواقع آدم ها نمیخواند به ما اسیب بزنند بلکه فقط بدون اینکه متوجه باشند دردهای قدیمی ما را بیدار میکنند، بیشتر صبوری می کردیم و کمتر خشمهایی را که متعلق به گذشتههایمان است، بر سرشان خالی میگردیم.
_ بخشی از کتاب تکه هایی از یک کل منسجم اثر خانم پونه مقیمی
تو یکی از پست های قبلی گفتم این کتاب رو میشه به ترتیب نخوند و من هر با برای خوندنش انگار همه چیو میسپرم دست شانس. این صفحه از کتاب برای من تو یک موقعیت بد از یک دوران بد باز شد. و خیلی برام تامل برانگیز بود. انگار میتونستم دلیل خیلی از رفتار هامو ببینم انگار حالا با نگاه دلسوزانهتری به اطرافیانم نگاه میکردم و انقدر برام جالب بود که برای یکی دو تا از دوستانم هم فرستادم. الان با خودم گفتم چه اشکالی داره که حداقل یک نفر دیگه بتونه با خوندن این چند خط همون حس هارو تجربه کنه و همین چند خط بهش کمک کنه ادم بهتر برای خودش یا بقیه بشه :)
پ.ن پست هایی که درشون بخشی از این کتاب رو گذاشتم اولشون همون عکس بالایی رو دارن.