تا به حال فکر کردهاید رفاقت چه شکلی است؟ تا به حال فکر کردهاید رفیقتان چجور رفاقت میکند؟
واقعا رفاقت چیست؟ چه شکلی است؟ چجور یک رفاقت عمیق را خواهید داشت؟
بابک افرا در پی باقی آهنگهای سمّش آهنگی دارد به نام «رفیق» که اینطور شروع میشود:
«رفیق!... میدونم که هستی کنارم همیشه اگه جنگ شه اگه پاندمی شه تو تنها رفیقی...»
جواب بدی نیست. بعضیها میگویند آدم میانگین رفقایش است. بعضی میگویند رفیقهای خوبی پیدا کنید که آدم خوبی بشوید. این حرفها درست است. اما احتمالا تعریفشان از رفیق فرق دارد.
رفاقت چیزی نیست که به کار ربط داشته باشد. به موفقیت ربط داشته باشد. به سطح تحصیلات ربط داشته باشد. به رشته تحصیلی هم بیارتباط است. رفاقت چیزی نیست که به دین ربط داشته باشد یا به نگرش سیاسی. رفاقت حتی چیزی نیست که خودت تعیینش کنی. یک موقعی با کسی رفیق هستی، کسی که آن میانگین کوفتی را برایت پایین میآورد. آیا میشود رفیقت را به خاطر بهتر شدن میانگین اطرافیانت رها کنی؟ آیا رفاقت این است؟ یعنی بهت بگویند مثلا از فردا با این رفیق نباش و بگویی چشم؟ آیا میشود رفقایت را به خاطر موقعیت لعنتی خودت فراموش کنی؟ از این خودخواهتر میشود بود؟
رفاقت یک چیز عجیبی است. اینطور نیست که با یک نفر جدید اشتراکات زیادی داشته باشید و به رفقای واقعی تبدیل شوید. آدم میتواند همنشینانش را عوض کند اما رفیق را نمیتوان تعویض کرد. رفیق همان است که روزی که بچه بودی پیدایش کردی و هرچه میگذرد شراب رفاقت کهنهتر میشود و دلچسبتر. رفیق چیزی نیست که با مومنشدن و کافرشدنش رهایش کنی. چیزی نیست که با موقعیت بهتر و بدتر رهایش کنی. رفیق، اهل رفاقت است و نه دوستی ساده. دوستها زیادند و همنشینها بسیار. قابل تغییر هم هستند. رفیق اما چنین چیزی نیست. احتمالا رهاکردنی هم نیست. طبعا خنجرش هم تلخ است.
رفیق چیز عجیبی است… میخواستم بگویم «رفیق داشته باشید!» اما دیدم چهقدر این جمله احمقانه است. به اندازه آن جمله «رفقایت را خوب انتخاب کن تا موقعیت کوفتیات بهتر شود» حماقت دارد. احتمالا تنها چیزی که بشود گفت این است که قدر رفقایتان را بدانید. رفقا تکراری نمیشوند و هرچه تکراریتر بهتر.
در آخر پایان آهنگ بابک افرا را میگذارم:
«از این جور رفیقا رفیقای لوطی؛ رفیقای با عشق و مشتی!
مث کوه پشتت اگه سیل نوحم بیاد پیشتن مثل کشتی…»