جملات و ترکیبات اسمی جذاب به زعم من از کتاب بیابان تاتارها که به عقیده من خوندن اونها میتونه لحظاتی شما رو به دنیای دیگه ای ببره و تخیلتون رو به بازی بگیره.
خوندن جملات زیر، داستان رو برای شما روشن نمیکنه و روایت گر داستان کتاب نیست و بعد از خوندن این جملات همچنان داستان برای شما فاش نشده است. پس اگر نگران اسپویل شدن هستید، با خیال راحت میتونید این جملات رو بخونید.
بیابان تاتارها کتابی به قلم دینو بوتزاتی می باشد که در سال 1398 شمسی، استاد سروش حبیبی اون رو ترجمه کرده و نشر ماهی اون رو به چاپ رسونده. کتاب رمانی ایتالیایی، مربوط به قرن بیستم می باشد.
· آشکارا بر زمینه سفید بیابان رخ نمودند.
· این نگاه در آغاز تنها نشان از امید داشت، بعد به وظیفه ای بدل شده بود و اکنون نوعی عادت به شمار می آمد و توجه کسی را جلب نمی کرد.
· خواب همیشه عنصری بی معنی در خود دارد.
· خورشید دیگر به کرانه سرخ فام افق رسیده بود.
· به غرشی خفه بدل گشت.
· مثلث دشت
· آونگ وار در رفت و آمد بودند.
· به همان شیوه معمول قلم در دوات می زدند.
· اما احساسی قدرتمند و با شکوه دل همه را می شوراند.
· همه هوای تازه صبح را به ژرفای سینه می کشیدند تا شور جوانی را در دل خود احساس کنند.
· پس این انتظار دراز عبث نبود.
· نه غمگین بود و نه شادمان، گویی هیچ یک از این ها اصلا ربطی به او ندارد.
· آسمان صاف و آفتابی بود و هوا سبک و فرح بخش.
· هر روز صبح به خلا تاب سوز این دشت نفرینی خیره شده است.
· ساعت آونگ دار پیش رو همچنان در کار ریز ریز کردن رشته زمان و آسیاب کردن زندگی بود.
· هیچ نمی فهمید این یقین از کجا به دلش راه یافته است. او که تا اندکی پیش توانسته بود بر وسوسه یقین پیروز شود، حالا احساس می کرد کشاکش روحی و هیجان عمومی چون سیلابی او را از جا می کند و با خود می برد.
· امکان ندارد حقیقت به این زیبایی باشد.
· غرش خشک سنگ شره ای شنیده شد که فرو می لغزید.
· آفتاب دامن گسترده بود.
· سینه صخره پر از شکاف و شیار و برآمدگی بود.
· کلاغ هایی خردجثه
· برای هر یک متر صعود، تلاشی عظیم لازم بود.
· مغاک ظلمانی پرتگاه
· در سکوت با سرما می جنگیدند.