ویرگول
ورودثبت نام
ماهد توسلی
ماهد توسلی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

بیابان تاتارها؛ هفت

جملات و ترکیبات جذاب از کتاب بیابان تاتارها که به عقیده من خوندن اونها میتونه لحظاتی شما رو به دنیای دیگه ای ببره و تخیلتون رو به بازی بگیره با شما به اشتراک می گذارم.

خوندن جملات زیر، داستان رو برای شما روشن نمیکنه و روایت گر داستان کتاب نیست و بعد از خوندن این جملات همچنان داستان برای شما فاش نشده است.

بیابان تاتارها کتابی به قلم دینو بوتزاتی می باشد که در سال 1398 شمسی، استاد سروش حبیبی اون رو ترجمه کرده و نشر ماهی اون رو به چاپ رسونده. کتاب رمانی ایتالیایی، مربوط به قرن بیستم می باشد.

+ در باغ، مرغی تک افتاده ترانه خود را تکرار می کرد.

+زندگی او دیگر این نبود. دیگر در آن جا، جایی نداشت. او به راه دیگری رفته بود و بازگشتش به عقب بیهود بود.

+و آسمان کم کم در پیشگاه صبح ، رنگ می باخت، هنوز نغمه های والس ضیافت در گوشش طنین می انداخت.

+هیچ کس به او نیازی نداشت.

+خورشید دیگر با شتاب گذشته نمی گریخت و در غروب کردن نیز شتابی نداشت، بلکه در میان آسمان اندکی پا سست می کرد و برف های انباشته را می بلعید و ابرهای تیزرو از یخچال های شمال بیهوده به مصاف آن می شتافتند. این ابرها دیگر برفی با خود نمی آوردند و تنها باران در شکم داشتند و شتاب گداختن برف های باقی مانده را دو چندان می کردند. بهار باز آمده بود.

+ما همه کم و بیش با سماجت می خواهیم امیدوار باشیم.

+نصیب هرکس به قدر همت اوست...ما حاضر به این کار نیستیم. شاید راز معما همین باشد. شاید ما از بخت انتظار زیادی داریم...سهم هرکس به قدر همت اوست.

+ابرهای ستبر و بی شکل و پربرف انباشته بریکدیگر، آزادانه گردش می کردند.

+آسمان خالی مانده بود و چشم ها هنوز بیهوده در کران افق چیزی می جستند.

+عاقبت زمسنان چنان به فرجام می رسد که آدمی حیران می ماند.


بیابان تاتارهاسروش حبیبینشر ماهیکتابخلاصه کتاب
https://mrtavassoli.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید