جملات و ترکیبات اسمی جذاب به زعم من از کتاب بیابان تاتارها که به عقیده من خوندن اونها میتونه لحظاتی شما رو به دنیای دیگه ای ببره و تخیلتون رو به بازی بگیره.
خوندن جملات زیر، داستان رو برای شما روشن نمیکنه و روایت گر داستان کتاب نیست و بعد از خوندن این جملات همچنان داستان برای شما فاش نشده است. پس اگر نگران اسپویل شدن هستید، با خیال راحت میتونید این جملات رو بخونید.
بیابان تاتارها کتابی به قلم دینو بوتزاتی می باشد که در سال 1398 شمسی، استاد سروش حبیبی اون رو ترجمه کرده و نشر ماهی اون رو به چاپ رسونده. کتاب نوعی رمان ایتالیایی مربوط به قرن بیستم می باشد.
· انتظار روزی که زندگی در حقش گذشت خاصی نشان دهد.
· زندگی او اما بهعکس انگار از سیر خود بازایستاده بود.
· شط زمان بر دژ میگذشت.
· خوابی عمیق و وسوسهگر دلها و خاص خانۀ نیکبختان .
· بزرگزادگانی خفته زیر آسمانهی حریز بستر خود که حتی آنها را سزاوار نیمنگاهی هم نمیدانستند.
· لباسی مخملین با یقهای از دانتل سفید به تن داشت.
· احساس تلخ ظلمی بزرگ در او را خون کرده بود.
· دل او ناگهان از هر حسد مصفا شد، زیرا به حقیقت آنچه میدید پی بردهبود .
· آنها از اعماق مغاک بیرون جوشیده بودند.
· پژواک های سمج این خواب در ذهنش تکرار میشدند .
· در انتظار فرارسیدن شب به تماشای شمال ایستاد.
· شبی که بادها بر فرق سرش میکوفتند.
· فانوسها آونگوار بر سینهی سیاهش خط میکشیدند.
· دهان، بهرغم انجماد ناشی از سردی مرگ، اندکی باز میشود.