اولین کتابی که دربارۀ فلسفههای زندگی خواندم از آلندوباتن بود؛ تسلیبخشیهای فلسفه (1). اوایل دورۀ دانشجوییام که هنوز تب این کتابها داغ نبود، تکوتوک کتابهایی منتشر شده بود. دوباتن هم هنوز در ایران نام درنکرده بود. تسلیبخشیهای فلسفهشش بخش داشت و در هر بخش سعی میکرد مشکلی را با فلسفۀ یک فیلسوف خاص بررسی کند و کمکی هم برای حلوفصلش بدهد. البته حلوفصلی در حد عنوان کتاب، یعنی تسلیبخشی. فهرستِ دلانگیز کتاب را ببینید: عدم محبوبیت/ سقراط، کمپولی/ اپیکور، ناکامی/ سنکا، ناتوانی و نابسندگی/ مونتنی، قلب شکسته/ شوپنهاور، و سختیها/ نیچه. خب معلوم است چنین فهرستی چه آبی از لبولوچۀ یک دانشجوی صفرکیلومتر فلسفه راه میاندازد.
رفتهرفته کاروبار این کتابها گرفت. اصلاً نشرهایی تأسیس شدند برای چاپ چنین کتابهایی. با رونماییهای پر زرقوبرق و حضور اساتید نامآشنا. گمان تاریخی من این است که بازار بلاگری کتاب را همین کتابها بهراه انداخت. طبیعتاً دیگر فقط از دوباتن ترجمه نمیشد و غالب بازار هم کتابهایش بهخوبی کتابهای دوباتن نبود و اصلاً دیگر خود دوباتن هم کتابهایش بهخوبی گذشتهها نبود. به نظر میرسید فهرستی نانوشته از موضوعات هست که کمکم هر کدامشان باید توسط نویسندگانی در موضوع فلسفۀ زندگی نوشته و چاپ شوند. حالا هم از پرفروشترین کتابها همینها هستند. بازار لایو و استوری و استاتوس از آن آثار هم که همیشۀ خدا گرم بوده است. هر موضوعی از موضوعات بشری را که تصور کنید کتابی از این منظر به تألیف یا ترجمه دارند.
گمان میکنم باکیفیتترین کتابها در این زمینه توسط نشر گمان و به سرپرستی خشایار دیهیمی مننتشر شدند؛ تحت عنوان کلی «تجربه و هنر زندگی» (2). مجموعهای که متاسفانه با آن کیفیت نه ادامه یافت و نه تکرار شد. اتفاقاً نویسندگان آن مجموعه هم بیش از اینکه دستی بر آتش چنین تألیفات مد روزی داشته باشند، اندیشمندان و فیلسوفان و نویسندگان درجه یکی بودند. برای همین هم این مجموعه چند سروگردن از مجموعههای دیگر سرتر بوده و هست. یک کتاب از این مجموعه، نوشتۀ جامعهشناس نامدار معاصر، پیتر برگر، است؛ اعتقاد بدون تعصب (3).
پیتر برگر در همین کتاب نکتهای میگوید که میخواهم بر اساس آن دربارۀ انفجار بازار از کتابهای فلسفۀ زندگی سخن بگویم. برگر میگوید: اگر کسی اصول اخلاقی مقبول و متعارفی را نپذیرد، هیچ انتهایی برای صورتهای متنوع زیستنش نیست. و این البته چیز بسیار هولناکی از آب درمیآید. آدمی بدون داشتن قطعیتها و مبانی اخلاقی، به هیچ تعالی و موفقیتی نمیرسد. زندگیِ چونان کسی صرفاً میشود تجربههایی بی مایه و پایه. همچنین، تمام این صور متنوع زیست که مدام متنوعتر هم میشوند نه تن به ارزشداوری خواهند داد و نه بدون داشتن اصول و مبانیای، داوریپذیرند. داوری آنها نیز نیازمند تجربۀ زیستۀ انباشتۀ آدمیانی در طول تاریخ است که دربارۀ این شیوههای نوپدید ممکن نیست. علاوه بر تمام اینها، قطعاً سود و منفعت این شیوههای مدام نوپدید، دندانگیر نیست، و الا مدام چیز جدیدی رخ نمینمود.
بهعنوان مثال، عینی برگردیم سروقت آلن دوباتن و کتابهایش. از دوباتن و موسسهاش تا الآن صدجلدی کتاب ترجمه شده، در طیفی از موضوعات با سطوح متفاوت؛ از پرستش خدا و دین تا سکس و بیا پایینتر تا خوردن و راهرفتن و خوابیدن. واقعا دربارۀ اینها هم کتاب دارد ها! ولی رویکرد عقلایی این است که آدمی غالب مسائل زندگیاش را به دست همان عقل عرفی و جامعه بدهد و اندک موارد مهم سرنوشتساز زندگی را به تیغ تفکر نقادانه بسپارد. حالا این مسئلۀ مهم برای کسی پرستش خداوند است و برای دیگری تنآمیزی و هوسرانی. سپردن تمام حیطههای زندگی به دست نقد و نقادی، مساوی تعلیق تام و فروپاشی تمام است.
بر همۀ اینها بیفزایید که پُرنوشتنهای امروزی دربارۀ مسائل انضمامی که به لطف سهولتهای تکنولوژیکی مهیا شده، به روشنتر شدن گرههای فکری اصلی نینجامیده است. مثلاً کتاب نونوشت و پر سروصدای چگونه دربارۀ سکس بیشتر بیندیشیم (4) دوباتن را با کتاب سعادت زناشویی (5) تولستوی مقایسه کنیم. یکی از مسائل محوری این دو اثر، مسئلۀ چندپارتنری است. این مسئله در طیّ تمام قرون و سدهها برجا بوده و تغییری نکرده. اصل مسئله اگزیستانسیالیستی است، چارهپذیر نیست و از وجوه تراژیک جهان به شمار میآید. از قضا، صرفاً برای کسی که مبنا و اصول اخلاقی از هر نوعی را پذیرفته، مواجهه با این مسئله دشوار نیست. برای قلیلی هم که اصلاً مسئله نیست. همانند بیشتر مسايل انضمامی دیگر نوپدید است. کتاب دوباتن چندان کمکی به حل این معضل نمیکند؛ فقط بیشتر توصیفش میکند و میگرداندش تا از اطراف مختلف وراندازش کنیم. همین.
انسان مدرن در این انبوهۀ موضوعات توجهبرانگیز از توجه بیرون آمده. کارش به پرسه و سرککشیدنهای مدام کشیده. هیچ موضوع محوریای ندارد و لاجرم همهچیز برایش محوری شده. مرکزی نمیشناسد و همیشه خود را در مرکز فرض میکند. مدام در همهچیز و همهجا پخشوپلاست (6). مولانا از این ماجرا با عنوان فکرجستن یاد میکند. یک وقت هست که موضوعی بهنحو طبیعی و بر اثر جاذبههایی برای کسی مهم میشود؛ خب، میرود سروقتش. ولی زمانی هست که فردی بدون دلیل و بیانگیزه و فارغ از ماجرایی خودش را به موضوعی میکشاند؛ این فکر جستن است. مولانا رستن را مساوی کنارهگیری از همین پرسشهای بیپایان میداند. پاپیچ «اینچنین شد و آنچنان شد»ها بودن.
چه بنشستی در آن گوشه، چرا خرم نمیگردی؟
مگر تو فکر میجویی، که جز بر غم نمیگردی؟ (7)
اینچنین شد، و آنچنان شد، خلق را در حقه کرد
بازرستیم از چنین و از چنان ای عاشقان (8)
هزار و یک تعبیر از عاشقی در نزد قدما میشود کرد. بحثش دور و دراز است. اما قطعاً یکی از مزایای عشق -حالا هرچه که بوده- برایشان از بندرستگی از فکر بوده. آسودگی پس از فرسودگیهایی که گریبان جان را رها نمیکردند. به تعبیر سعدی:
ز عقل اندیشهها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید، برو عاشق شو ای عاقل (9)
برخی از عاقلان معاصر هم گفتهاند: «هلموت شلسکی، جامعهشناس آلمانی، واقعیت [دوران مدرن را] تفکر دائمی نامیده است. تفکر دائمی را میتوان امروزه هم در سطح فردی و هم اجتماعی مشاهده کرد. افراد چنین تربیت میشوند که مدام بپرسند کیستند و چطور باید زندگی کنند و مجموعهای عظیم از سازمانهای درمانی نیز برای کمک به آنها در اجرای این وظیفۀ مهم آمادۀ خدمت هستند. در سطح اجتماعی، نظام آموزشی، رسانهها و مجموعهای از «اتاقهای فکر» (چه اسم مناسبی) همین سؤالات را دربارۀ کل جامعه میپرسند: ما کیستیم؟ به کجا میرویم؟ به کجا باید برویم؟ میتوان بیاغراق گفت، مدرنیته از ازدیاد آگاهی رنج میبرد. بنابراین عجیب نیست که بسیاری از افراد مدرن، عصبی و ناآرام هستند.» (10)
پینوشتها:
1- چاپ اول این کتاب را انتشارات ققنوس سال ۱۳۸۳ منتشر کرد، با ترجمۀ عرفان ثابتی. تاکنون 25 بار تجدید چاپ شده است. طبق اطلاع سایت نشر کتاب، این کتاب در سطح جهان هم پرفروش بوده و بیش از دویست هزار نسخه از آن خریداری شده.
2- تمام عناوین 22 جلد این مجموعه را در سایت ناشر ببینید:
https://gomanbook.com/product-category/tajrobeh-honar/
بعداً همین ناشر سعی کرد تجربۀ خوبش را تکرار کند و مجموعۀ «خرد و حکمت زندگی» را منتشر کرد که انتشار آن همچنان ادامه دارد. اما با وجود عنوان پرطمطراقتر و چاپهای شکیلتر، به نظرم بهخوبی مجموعۀ پیشین نیست. عناوین تاکنون منتشرشدۀ این مجموعه را هم اینجا ببینید:
https://gomanbook.com/product-category/kherad-hekmat/
3- اعتقاد بدون تعصب، پیتر برگر و آنتوان زایدرولد، ترجمۀ محمود حبیبی، نشر گمان، هفت چاپ تاکنون. گفتنیست که عنوان اصلی کتاب چیز دیگری است: در ستایش شک: چگونه بدون اینکه یک متعصب باشیم، اعتقاداتی داشته باشیم.
4- این کتاب را آقای مهدی خسروانی ترجمه کرده، ولی بهصورت رسمی در ایران چاپ نشده است. حالا یا اجازه ندادند و یا کلاً مترجم نرفت پی انتشار رسمیاش؛ که میدانیم چرا. این کتاب را از کانال تلگرامی مترجم، «پارادوکس»، میتوان دریافت کرد.
5- بهترین ترجمۀ این اثر را آقای سروش حبیبی قلم زدهاند. آن را نشر چشمه هم بهصورت جدا، تحت عنوان سعادت زناشویی، و هم در ضمن مجموعۀ سونات کرویستر و چند داستان دیگر منتشر کرده است.
6- این نکته را از گئورگ زیمل آموختم.
7- غزل ۲۵۰۰ از دیوان شمس مولوی. البته مصرع یادشده که مصرع اول غزل است بهگونۀ متفاوتی هم ضبط شده:
چه اَفْسُردی دَران گوشه؟ چرا تو هم نمیگردی؟
مگر تو فکرِ مَنْحوسی که جُز بر غَم نمیگردی؟
8- غزل ۱۹۵۴ دیوان شمس مولوی با این مطلع: عیشهاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان
9- غزل ۳۴۵ از دیوان سعدی با این مطلع: گرم بازآمدی محبوبِ سیماندامِ سنگیندل
10- اعتقاد بدون تعصب، صفحه ۳۵.