خودشناسی و عرفان
خودشناسی و عرفان
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

انسان ققنوسی

انسان ققنوسی


۱- در افسانه های شرقی، ققنوس پرنده ای است بس خوش صدا که حدود سیصد سوراخ بر منقارش وجود دارد که بواسطه آن انواع اصوات و موسیقی سحرآمیز تولید میکند. این پرنده با نام دیگری در تمدن غرب هم با اندک تفاوتی وجود دارد که فنیکس نامیده میشود.


ققنوس حدود هزار سال عمر میکند و چون مرگش فرا رسید هیزمی فراهم می آورد و بر آن می خوابد و با گرمای بالهایش آنرا می افروزد و در آن می سوزد و چون سوخته شد تخمی از خاکسترش پدید می آید که ققنوس بعدی از آن سر بر می آورد. زیرا ققنوس جفت ندارد و از خودش زانیده می شود و همواره بر روی زمین تنهاست و یگانه است. یعنی همواره یک ققنوس بر روی زمین است.


۲- ققنوس معنای تنهائی انسانهای عارف و عاشق و حق پرست است که مظهری از خودکفائی و خود – زائی هستند و استمرار آنها بواسطه نژاد و فرزند نیست و خود در آتش عشق و تنهائی خود میسوزند و از خاکستر این آتش بیضه ای باقی می ماند که هر کسی که بر روی آن بخوابد ققنوس جان خود را می زاید.


3- ققنوس مظهری از احدیت و صمدیت ذات انسانهای موحد است و مظهری از لم یلد و لم یولد و بی تائی . و نیز با آواز عشق و عرفان خود جهانیان را زنده میسازند و همواره بیکس و بی یار و بی جفت هستند.


۴- انسان تا تنها نشود و بر تنهائی خود نیارآمد و آنرا نپذیرد خودجوش و خودخروش و خودزا نمی شود. خودزائی همان خود کفائی نفس است. و انسان برای چنین مقامی آفریده شده است که خود با خویشتن دوستی و معاشقه کند و آدم و حوای خویشتن باشد.


۵- ققنوس نماد انسان کامل است. تخمی یا بذر و بیضه ای که از خود باقی می نهد خاکستر عشق خویشتن است که هر کس که دمی در این خاکستر بیارامد عاشق و خودزا و ققنوسی میشود.


۶- انسان ققنوسی نمادی از انسان کامل یا امام است در عرصه غيبت . زيرا غيبت او از تنهائی است.


۷- خاکستر عشق ققنوسی همان اندیشه و آراء و آثار و اصوات و آواز و موسیقی روح اوست که از سیصد و اندی زبان و دهان می خواند که چه بسا این سیصد و اندی منفذ منقارش همان سیصد و اندی یاران امام زمان هستند که امام از دهان آنها در هر عصری با مردمان سخن می گوید.


۸- افسانه ققنوسی که یک افسانه چند هزار ساله است گوئی در دوران ما همچون بسیاری دیگر از اساطیر ، تحقق عینی می یابد . این همان افسانه ظهور ناجی موعود است بهمراه سیصد و اندی یارانش که سخن گویان او در سراسر جهانند - انسانی که از اسارت نژاد و نژادپرستی و فرزندپرستی و جامعه پرستی و زمین و زمان پرستی پاک و رها شد و خود خودش شد آنگاه خودزا میشود و در آتش خود میزاید خود را در آخرین لحظات حیاتش در خاکستر ولرمی که از او باقی می ماند همچون حلاج و عين القضاة و ابراهيم و ژاندارک و ژوردانو و قرة العين و میرزا آقاخان کرمانی و دکتر شریعتی و من .


آتشی که در آن می سوزند چنان است که گاه آتش هیزم و نفت چون آبی است که آتش جانشان را فرو نشاند و سرد میکند چون حلاج . و لذا آنگاه که میسوخت برای همگان دعا می کرد .


۱۰- انسان ققنوسی حاصل وصال با خویشتن است. و این آتش در آغوش کشیدن خویش است. این آتش حاصل این خود - آغوشی است در غایت تنهائی .


۱۱- شعله آتشی را که در تمثال برخی بزرگان نقش کرده اند بر واقعیتی است از چشم آن نقاشی که آن آتش را به چشم دیده است. آتشی که عاشقی در آن میسوزد. اینان ققنوسهای تاریخ بشرند. همچون شعله آتشی که بر دور سر تمثالی از محمد (ص) در حال معراجش در مینیاتورهای ایرانی شاهدیم این آتش بود که او را به معراج برد.


این خود- زائی آخرالزمان که خداوند علناً همه پسرانش را از او گرفت تا در عالم خاک ابتر بماند و خود را بزایاند و بیضه اش از دل خاکسترش برای زایش ققنوسهای دگر باقی بماند . این همان بیضه فاطمی است که تا به امروز ققنوس های تاریخ را زایانده است.


از کتاب بارانداز حکمت ص 105

تألیف استاد علی اکبر خانجانی

https://t.me/eshghvaerfan2/4423

انسان ققنوسیققنوستنهائیانسان کامل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید