-
اندیشه
مثلاً کسی که به وجود خدا شک می کند به خدا نزدیکتر است تا خداباوری نسیه و بی هیچ حجتی یقین آفرین که خدا را مبدل به حجابی ساخته تا شک خود را پنهان دارد و خود را بفریبد که: این منم !
چنین خدائی فقط خدای شک و فریب و غرور انسان است و لذا موجب ستمهائی از انسان می شود که از هیچ بی خدائی مقدور نیست. این خدا ، خدای شک است و لذا خدائی مردد و مذبذب و منافق است و سخت عصبی و کلافه و بی ظرفیت که از همه احکام دين فقط قصاص و قتال را احساس می کند.
نیچه چنین خدائی را در خود بر انداخت و خود را راحت کرد و بنیاد ریا را برانداخت و لذا در هر ایده ای که ارائه داد بلافاصله آنرا نیز برانداخت . او فهمیده بود که اندیشه ای ذاتی و جاودانه رخ نخواهد داد مگر اینکه ذهن انسان به غایت شک خود برسد و شکش برافتد. این جریان شک باوری و شک براندازی منجر به نیهیلیزم شد.
یعنی معلوم شد که اندیشه باید برافتد. این همان نتیجه ای بود که همه عارفان بزرگ به آن نائل آمده بودند و کشفی جدید در تاریخ نبود ولی هر انسانی بایستی در خودش به این کشف نائل آید و کشف دیگران بکارش نمی آید و بلکه در خود فریبی اش پایدار می کند.
از کتاب فلسفه غرایز ص 44
تألیف استاد علی اکبر خانجانی
کتاب صوتی :