ویرگول
ورودثبت نام
خودشناسی و عرفان
خودشناسی و عرفان
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

گفتگوئی بین کفر و ایمان (1)

فصل هفتم: گفتگوئی بین کفر و ایمان (1)

یکی می گفت: اگر به اندازه کافی پول داشته باشم خدا هم از من راضی خواهد بود زیرا بخاطر پول مزاحمش نمی شوم و تظاهر به پرستش او نمی کنم زیرا او از ریا کاران بیزار است.

گفتم: خدا از پولدارها هم بیزار است.

گفت: پس معلوم است که بخیل است و گدایان خود را دوست می دارد و ریاکاران را که او را بخاطر نان، می پرستند.

گفتم: خدا فقط گرسنگانی را دوست می دارد که او را بپرستند بی آنکه توقع نان از او داشته باشند.

گفت: پس معلوم است که خدا مرض مردم آزاری دارد و علاوه بر این توقع غير ممکن هم از بشر دارد. چگونه می توان با شکم گرسنه او را پرستش کرد.

گفتم: اتفاقا فقط با شکم گرسنه و بدنی رنجور و در حالیکه آدم آرزوی مرگ می کند می تواند خدا را بپرستد و بخواند زیرا او مقيم وادي فناست و آدمی تا بوی فنا به مشامش نرسد بوی خدا را درک نمی کند.

گفت: پس اصلا برای چه آدم را از عدم آفرید می گذاشت تا آدم همچنان در عدم بماند زیرا در آنصورت شبانه روز خدا را می پرستید و همنشین خدا می شد چون خدا هم مقيم در عدم است.

گفتم: کسی که وجود ندارد چه می داند که عدم چیست. ولی کسی که یکبار به وجود آمد و دوباره روی به عدم نهاد این بار قدر وجود را می داند و علمش را درک می کند و دست به دامان خدا می شود که موجودی علمی است.

گفت: پس بگذار حیات دنیا را خوش بگذرانیم وقتی که مردیم و به عدم ملحق شدیم خالصانه او را خواهیم پرستید. فقط بعد از مرگ می توان از سر ناچاری گرسنگی را تحمل کرد و دست به دامان او شد.

گفتم: اگر آدم در این دنیا گرسنگی نکشد در آن دنیا از گرسنگی خواهد مرد. پس از همين دنيا باید برای گرسنگی و قحطی بعد از مرگ تمرین کنیم. حيات دنيا فقط برای این تمرین بعد مرگ است.

گفت: آیا خدا نمی توانست آدم را طوری بیافریند که برای شناخت و پرستش او اينقدر محتاج عذاب کشیدن و بدبختی نباشد؟ چرا خدا اینقدر کار آدم را سخت کرده که همه کافر شوند و بعد بخاطر كفرشان همه را به دوزخ افکند. اگر پرستندگان حقیقی او همواره انگشت شماری بیش نیستند پس اشکالی در کار خلقت اوست که اکثر مردمان، همیشه کافر و دوزخي اند. اصلا چه می شد که دینش را آسانتر می نمود که همه مردم مؤمن و بهشتی شوند و اصلا نیاز به دوزخ نباشد.

گفتم: بهرحال اکثر مردم دوزخ را بیشتر دوست دارند و دنیا را بیشتر از خدا می خواهند و با اینحال همه را رزق می دهد و آزاد گذاشته است که هر کاری که می خواهند بکنند. از مهربانی او همین بس که منکران و مخالفان خود را بیشتر حمایت و پذيرائی می کند تا دوستانش. زيرا دوستانش همواره در بلا هستند و دشمنانش در عيش. و آنهائی هم که او را می خواهند بلا دوست هستند. پس همه آزادند.

و همه خدا را حامی و دوست خودشان می دانند و اصلا جنگ بین کافران و مؤمنان بر سر ادعای همین دوستی است. یعنی همه مدعی هستند که خدا آنها را بیشتر از سائرين دوست می دارد. و این بدان دلیل است که خداوند خواسته هر کسی را طبق میل آدمی بر آورده کرده است و لذا همه از او راضی هستند جز ریاکاران که آنها هم به دوزخ دم از شکایت می زنند.

گفت: ولى خدا گفته که کافران و ثروت اندوزان و عیاشان را دوست نمی دارد و این نشانه تبعیض است و نه آزادی انتخاب.

گفتم: محبت امری مربوط به ذات است همانطور که کافران هم خودشان خود را دوست می دارند و منکر خویش هستند و حتى كفر خود را انکار می کنند و لذا هیچ كافرى كفر خود را تصديق نمی کند چون کفر را دوست ندارد. این همخوانی ذات انسان و خداست پس اکراهی در کار نیست. خدا آنها را دوست نمی دارد چون خودشان هم كفر خود را دوست نمی دارند یعنی نمی خواهند که خدا آنها را دوست داشته باشد.

این دو اراده واحدی است. در دین خدا هیچ اکراهی نیست. و در خلقت او هم هیچ اکراه و اجباری نیست و همه مخلوقاتش را بی مزد و منت آفريده و رزق می دهد و از بابت این رزق هم هيج طلبی از آنها ندارد. دوستی با خدا که همان جریان ایمان و تقوا و جهاد نفسانی است و دین خداست یک امر کاملا مختارانه است.

از کتاب خداشناسی ربوبی تألیف استاد علی اکبر خانجانی

https://t.me/khodshenasi4/4230

کفرایمانخداعذاببهشت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید