مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول »
بار، گندم میکنیم
گندمِ جمعآمده، گم میکنیم
مینیاندیشیم آخر ما به هوش
کهاین خلل در گندم است از مکرِ موش
اول ای جان دفع شر موش کن
موش تا انبار ما حفره زده است
وز فَناش، انبار ما ویران شده است
اول ای جان دفع شرِ موش کن
وانگهان در جمع گندم، جوش کن
اول دنبال موشهای درونیت بگرد بعدش میریم سراغ بقیه کارها