چند بار برات پیش اومده خواستی یه کارایی انجام بدی و قبل این که خوب در موردش فکر کنی هی بری با این و اون در موردش حرف بزنی؟
چقدر پیش اومده در موردش حرف زدی و آخرش اون کار رو انجام داده باشی؟
خوب بخش فکر کنی میبینی بارها و بارها در مورد خیلی ایده های ناب ذهنیت حرف زدی و یه نفری بوده که زده تو پرت و تو هیچوقت اون کارو انجام ندادی!
یا اینقدر غرق اون رویا و آینده اش شدی که حس خوب خوشحالی تو رو فرا گرفته و یادت رفته که باید شروع کنی و واسش تلاش کنی؟
چند بار برات پیش اومده؟؟؟
برای من هرروز این اتفاق افتاده و هر روز گفتم کاش نگم!
کاش به جای گفتن شروع کنم ...
اگه بخوای با خودت صادق باشی و خوب خوب فکر کنی میبینی خیلی واست پیش اومده و اگه جز اون دسته ای هستی که توی سکوت داری راهت پیش میبری واقعا بهت تبریک میگم تو پیروز این داستانی...
تو یه سریال کره ای یه دیالوگ خیلی عجیبی بود که می گفت:
«وقتی تو سکوت تلاش میکنی، کسی نمیدونه به چی حمله کنه.»
همینقدر عمیق.
و دقیقا همین طوره. خیلی از آدما منتظرن بدونن پلن تو چیه راه آینده ای که واسه خودت چیدی چیه تا بهت حمله کنن و نزارن تو به اون چیزی که میخوای برسی.
یا ریز و سوسکی میزنن بال و پرت میشکونن، یا تو روت وقتی داری حرف میزنی با حرفاشون نامیدت میکنن.
خب چکاریه؟ بیا بهم قول بدیم ازین به بعد هدفای بزرگمون به کسی نگیم. و کار خودمونو انجام بدیم.
به هدفمون با تلاشمون برسیم بعد خود اون دستیابی به پیروزی کولاک میکنه و خبرش به همه میرسه?
تو باهام چقدر موافقی؟
واسه رسیدن به هدفات چقدر تلاش میکنی؟؟ بیا بهم کمک کنیم???