دیروز با یکی از دوستانم حرف می زدم. این روزها حال خوبی نداره و فشار مغزش هم بالاست. به طوری که تحت نظر پزشک هست و باید کنترل کنه تا خطری براش نداشته باشه. بهش پیشنهاد کردم که پیش یک روان شناس بره و باهاش صحبت کنه. با توجه به شناختی که ازش دارم، می دونم که عامل بیماریش یک عامل عصبی-روحی هست که داره اذیتش می کنه. ولی حرفی که زد برام جالب بود. گفت :" از روان شناس ها خوشم نمیاد!"
کمی از حرفش جا خوردم. چون برام مفهوم نبود که منظورش چی هست. مگه روان شناس ها چی کار کردن که خوشش نمیاد؟ مگه چند بار بهشون مراجعه کرده؟
اما بعد با خودم فکر کردم که ممکنه حرفی که زده نسخه جدید اون جمله معروف باشه، که وقتی به کسی میگی برو پیش مشاور یا روان شناس، بهت میگه: "من که دیوونه نیستم. واسه چی باید برم پیش روان شناس؟"
متاسفانه با تمام پیشرفت هایی که بشر در زمینه های تحصیلی و همچنین رفاهی داشته، بعضی چیزها هنوز درست نشده.
مثل همین عقیده ی پوسیده، که فقط دیوانه ها به روان شناس احتیاج دارند. در جامعه ی ما پذیرش اینکه کسی از لحاظ روحی نیاز به کمک داره هنوز هم جا نیفتاده. تا همین چند سال پیش که حتی مشاوره ی ازدواج رفتن هم مُد نبود. اما با زیاد شدن آمار طلاق و همچنین ناهنجاری های کودکان متولد شده، مشاوره به یک امر اجباری تبدیل شد و هر کسی که قصد ازدواج داره باید هم مشاوره ژنتیک و هم مشاوره خانواده رو بگذرونه و با توجه به مواردی که گفته میشه کلاهش رو قاضی کنه و برای زندگیش تصمیم بگیره.
بنظر من اصلی ترین دلیلی که باعث میشه یک نفر از رفتن پیش روان شناس سر باز بزنه همون تفکری است که میگه: "مردم چی میگن؟ اگه بفهمن که رفتم پیش مشاور، پیش خودشون فکر می کنن که من دیوونه شدم یا مشکلی دارم. "
خب واقعیت اینه که اگر مشکلی نداشتید هیچوقت کسی توصیه نمی کرد برید پیش مشاور و از تخصصش استفاده کنید. هرچند که پیشنهاد من اینه که اگر فکر می کنید آدم سالمی هم هستید حتما چند جلسه مشاوره برید. چون اینجوری می فهمید اونطور ها هم که فکر می کردید سالم نبودید و همیشه سایه ها و عقده هایی در درونتون هستند که نیاز به توجه و حل شدن دارند.
البته کتمان نمی کنم که بحث مالی هم تاثیر داره و خیلی ها بخاطر اینکه فکر می کنن مشاور کاری جز حرف زدن و یا گوش دادن نمی کنه، براشون سخته که هزینه کنند. و خب طبیعی هم هست که بخاطر اوضاع اقتصادی اکثر خانواده های ایرانی، مراجعه به روان شناس اصلا ضروری محسوب نمیشه.
و مورد دیگه این تفکر هست که خودم بهتر می دونم!
خیلی از ما تصور می کنیم که صلاح خودمون رو بهتر می دونیم و برای زندگی کردن به کمک کسی نیاز نداریم. گاهی هم حس می کنیم که هیچکس جز خودمون نمی تونه بهمون کمک کنه. البته با این تفکر مخالف نیستم، اما به شرطی که دانش لازم رو داشته باشیم.
مثل موردی که برای مشاوره ی خانواده های بچه های مدرسه باهاش مواجه میشم. خیلی از خانواده ها حرف هایی که می زنیم رو قبول نمی کنند و فکر می کنند که روش تربیت بچه شون رو خودشون بهتر می دونن و سعی می کنن با مقایسه و حتی برخوردهای فیزیکی بچه شون رو تربیت کنند. و صد البته که این روش ها دیگه جواب نمیده و تنها با تعامل درست بین والدین و فرزندان هست که میشه خانواده و بچه های سالم و موفق داشت.
خب، بریم سراغ ماجرای من و دوستم. باهاش صحبت کردم. گفت که به کسی اعتماد نداره، منم با یکی از دوستان روان شناس مشورت کردم تا یک روان شناس خبره معرفی کنه. ایشون هم لطف کرد و یکی از همکارانشون رو معرفی کرد که در این زمینه تبحر لازم رو دارند. حالا قرار شده که فردا باهاشون تماس بگیرم و پیگیر بشم که کی می تونیم مراجعه کنیم. خوشبختانه به خاطر پیش فرض بودن دیوانگی من بین اهل فامیل، نیازی نیست که نگران حرف مردم باشم و می دونم که همه ی ما نیاز به کسی داریم که بدون قضاوت کردن ما، به حرفها و مشکلاتمون گوش بده و حتی الامکان بهمون راهکار بده.