Mahla_Ramezan
Mahla_Ramezan
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

نامه‌های بی‌مقصد

یادمه گفته بودی دوست داری برات نامه نوشته بشه، می‌دونی از خیلی قبلش برات هفته‌ای چند بار نامه نوشتم که قرار نیست هیچوقت برات بفرستمشون؟

-یه شب که خیلی غمگین بودم، نوشته بودم:
دلم می‌خواد مرهمی باشم برای زخم‌هات، حتی اگه بال‌های خودم شکسته باشه.
-اولین روز سال میلادی از ترسم گفته بودم، ترس مرگ قبل از اعتراف.
-شبی که عاشق‌تر بودم آرزو کردم که بتونم مثل یه روح بیام توی اتاقت و فقط نگاهت کنم وقتی که داری آهنگی از "فرهاد" رو توی ذهنت می‌خونی.
-بارها از شاعرها وام گرفتم و احساسات مختلفم رو با نوشتن کلمات اون‌ها بهت گفتم مثل این جمله از سایه‌ی زیبا:
"گر بگويم كه تو در خون منی، بُهتان نيست."
-شبی که شنیدنِ "حباب" از "نلی"، مستم کرده بود و اون آهنگ برام زیباترین چیزی بود که وجود داره؛ گفته بودم: تو از "حباب" هم زیباتری.
-چند باری که خوشحال‌ترین بودم و اشتیاق سر تا پام رو گرفته بود، برات از جزئیات وجودم گفته بودم؛ از خط دور مردمک چشم‌هام، علاقه‌ی زیادم به خوردن سیب‌زمینیِ سرخ‌کرده‌ی داغ، علاقه‌ی عجیبم به فوتبال و جوراب‌های راه راه، مشکیِ موهام، خیال‌های شبانه‌م درباره‌ی متن سخنرانیم هنگام گرفتن نوبل ادبیات، رد زخم کنار ابروی سمت چپم، دوستی‌هام در جها‌ن موازی و خیلی چیزها که شنیدنشون از حوصله‌ی تو خارجه.
-در ساعت چهار و سی و یک دقیقه روز چهارم دی ماه زمستون تلخ دوصفر، از میل به کشف تو گفته بودم: کشف آهنگ‌هایی که وقتی غمگینی گوش می‌کنی، شکل برق‌ِ توی چشم‌های مشتاقت وقتی درباره‌ی آرزوهات صحبت می‌کنی، لحن صدات وقتی خوشحالی، رنگ ژاکتی که دوست داری توی پاییز وقت قدم‌ زدن‌های بی‌هدف بپوشی، فیلم‌هایی که حاضری چندبار ببینی، دست خطت وقتی که از احساست می‌نویسی و خیلی چیزهایی که به زیباییشون آگاه نیستی ولی زیبان چون به تو مربوطن.
-امشب درحالی‌که چشم‌هام رد خواب رو گم کردن، برای بار سوم در تاریخ نامه‌های بی‌مقصدم می‌نویسم: این واژه‌ها تمام آن چیزی‌ست که از تو دارم.


#کاربر_ماه‌زده
#نامه‌های‌_خیلی‌_کوتاه

کاربر ماه‌زده ، در بندِ هنر و نویسندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید