عادت : واژه ی عجیبیه که این روزا قشنگ درکش میکنیم.. شاید هم عادت نکردن رو درک میکنیم ..
پارسال این موقع ، هر روزش عجیب بود ، از پنجره بیرون رو نگاه میکردیم و به این فکر میکردیم که یعنی تابستون بشه دیگه قرنطينه تمومه ؟!
این فکرا باعث میشد صبورتر باشیم چون منتظر بودیم..
اما این روزا ! در حالیکه که میبینیم تمام دنیا ، حتی اون ادمایی که مردم ما قبلنا براشون اشک میریختن هم واکسن زدن و به زودی به زندگی عادی برمیگردن ...این روزا که خبر از کنسرت ها و مراسم های بزرگ هست و دیگه همه ایمن شدن و وضعیت ما هنوز معلوم نیست.. این روزا که هر روز تعدادی زیادی قربانی این بیماری میشن و اوضاع اقتصادی مملکت اونقد خرابه که خیلیا نمیتونن کارشون رها کنن و تو قرنطینه بمونن ... معلوم نیست کی تموم بشن و خیلیا هم مثل من و شما نمیدونیم که ته این ماجرا از بازمانده هاییم یا که .... نه !!!
این اوضاع و این معلوم نبودن ماجرا خیلی حرف توشه.. اونقد که نمیدونی قراره بالاخره فارغ التحصیل شی یا نه؟! اونقد که هر روز با خودت فکر میکنی کار پیدا کردن تو این شرایط ارزشش رو داری یا بذاری واکسن به ماها هم برسه یا نه؟! یا حتی اونقد که نمیدونی دیدن عزیزانت ارزشش رو داره یا بهتر صبر کنی و بازم دلتنگ باشی یا نه؟! و البته اینم نمیدونیم که شایدم مثل همه کسایی که به علت های دیگه غیر از این بیماری از دنیا رفتن ، فرصت ما هم کم باشه ...
.
از پنجره ی اتاقم به بیرون نگاه میکنم ، اردیبهشت شده و با خودم فکر میکنم چرا همه این روزا انقد منتظر اردیبهشت بودن و فروردین براشون سنگین و طولانی تموم شد ...
چرا همه انقدر منتظرن.. اصن منتظر چی ؟!
عکس :
تک شکوفه ای که تو باغ ، آخرای تعطیلات نوروز ۱۴۰۰ ،رو درختا مونده بود و منم ازش عکس گرفتم
پی نوشت :
گاهی همین یه شکوفه ی کوچولو یه باغ رو قشنگ نگه میداره و عکسش یه پیج رو...