روایت صفر
کرونا آمد.اطلاعات لحظه به لحظه و خبر های غیرشفاف،تلاش برای کنسل کردن کلاس ها و تعطیلی دانشگاه و برگشتن به خانه.
خرید بلیط قطار
تخلیه خوابگاه
خوابگاه خالی شده بود ، جزو آخرین کسایی بودم که از خوابگاه رفتم. باتوجه به تعطیلی کلاس ها و اطلاعیه تخلیه خوابگاه ،کارکنان سلف مجبور بودند سرکار باشند.وحشت ، ترس و درماندگی از چهره تک تک کارکنان سلف میبارید و سکوت وحشتناکی حاکم بود. نگاه های آنها را دربرابر نگاه های امیدوار خودم گذاشتم.خوشحال بودم از اینکه سریعا خوابگاه را ترک میکنم و برمیگردم خانه، آنجا هم راحتترم و هم خبری از بیماری نیست...
عصر برای خرید ماسک و الکل که کمیاب هم بود ، با ناامیدی به داروخانه رفتم.دربلوار دانشجو،توی جوی ،سفور جوانی بود بدون هیچ دستکش و ماسکی. به چشمانش خیره شدم.و نمیدونم دقیقا نگاهاش با حسرت بود یا خشم...
دنیا روی سرم خراب شد،من خوشحال برای پیشگیری و فرار از این مکان بودم، او مثل روال عادی هرروزش در حال تمیز کردن خیابان های یکی از محله های گران تهران.
در داروخانه:
چهارقلم چیزی خریدم و شد 58 تومان.یعنی حقوق 8 ساعت کار یک کارگر روزمزد. نگاه های سفور و کارکنان سلف آمد مثل پتک روی سرم کوبیده میشد...
روایت دوم
چندروزی هست که رسیدم خانه، حضور کرونا در کرمان آنقدر جدی نبود. زندگی عادی جریان داشت.اما من در ترس از ناقل بودن را در تک تک لحظات داشتم.
هشدار : در خانه بمانید،بیرون نیایید.
خبر:در غرب کشور سیل و زلزله آمده ...
آرام در اتاقم نشسته ام و به کسانی فکر میکنم که الان هم سیل زده اند و هم کرونا هر لحظه تهدیدشان میکند. یاد همه اتفاقات آبان ،دی، اسفند می افتم...
قلبم فشرده میشه.
روایت سوم
عید شد. درخانه ما که کسی به سال نو اهمیتی نداد.با همان حس و حال همیشگی 98 به 99 تبدیل شد.
هرروز یک خبر جدید:
رقص و شادی پرستاران، مردن بیماران
فرصت های عالی برای کسب و کار های اینترنتی، بیکاری و تعطیلی یه عده بسیار زیاد از مردم.
تعطیلی کعبه ،شکستن در حرم توسط زائران
روایت فعلی
پر از تنفر و سردرگمی هستم . به عنوان یه فرد، مسئولیت اجتماعی رو دوشم حس میکنم که حتی اگه انجامش بدم (مثلا بیرون نرفتن،رعایت بهداشت،دامن نزدن به شایعه ها و ...) نتیجه اش در اقیانوس بدبختی و فسادی که در جریانه توی ایران گم میشه.
به معنای واقعی درمانده بودن رو حس میکنم.
و حس میکنم ،زندگی و نفس حیات از دریچه امید داره جون میکنه که ادامه بده به راهش اما یه طنز تخله وجودش .