نمیدانم دختران مستند خواب ابریشم حالا کجا هستند و چه میکنند، اما انگار خود خود ما بودیم که اینقدر صادقانه رو به دوربین لبخند زدیم و از دردهایمان گفتیم؛ در حالیکه نمیدانستیم این دردها درمان نخواهد شد و باز دخترانمان همین رنجها را به دوش میکشند و باز هم کاری از دستمان بر نمیآید.
*خواب ابریشم: مستندی دیدنیست از نگاه دخترانی که صادقانه به آیندهای مبهم فکر میکنند و واقعبینانه زندگی. «فیلمساز در سال 1382 پس از بیست سال به مدرسهای باز میگردد که در سالهای انقلاب از آن فارغالتحصیل شده است. او که میخواهد با یادآوری گذشته سوالهای بیجواب خود را پاسخ گوید در مواجهه با دختران جوانی که با جسارت از خواستهها و آرزوهایشان میگویند تلاش میکند به فهم درستی از موقعیت کنونی آنها در جامعه دست پیدا کند.»
من هم میتوانستم
مثل تمام زنان
آینهبازی کنم
میتوانستم قهوهام را در گرمای تختخوابم
جرعهجرعه بنوشم
و وراجیهایم را از پشت تلفن پی بگیرم
بی آنکه از روزها و ساعتها
خبری داشته باشم
می توانستم آرایش کنم
سرمه بکشم
دلربایی کنم
و زیر آفتاب برنزه شوم
و روی امواج مثل پری دریایی برقصم
میتوانستم خود را به شکل فیروزه و یاقوت درآورم
و مثل ملکهها بخرامم
میتوانستم
کاری نکنم
چیزی نخوانم و ننویسم
و تنها با نورها و لباسها و سفرها سرگرم باشم
میتوانستم
شورش نکنم
خشمگین نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنجها فریاد نزنم
میتوانستن اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همهی زندانیها با زندان کنار بیایم
من میتوانستم
سوالات تاریخ را نشنیده بگیرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من میتوانستم
آه همهی غمگینان را
فریاد همهی سرکوبشدگان را
و انقلاب هزاران مرده را ندیده بگیرم
اما من به همهی این قوانین زنانه خیانت کردم
و راه کلمات را برگزیدم
سعاد الصباح