بیایید با یک مثال کلاسیک شروع کنیم؛ فرض کنید ستار و مجید باهم یک مکانیکی راه انداخته اند و روزی ۸ ساعت کار میکنند، ستار صفحه کلاچ را در ۳۰ دقیقه و لنت را در مدت ۲۰ دقیقه عوض میکند. مجید صفحه کلاچ را در مدت ۴۰ دقیفه و لنت را در ۱۰ دقیقه تعویض می کند.
الف هزینه فرصت تعویض صفحه کلاچ برای ستار چقدر است؟
ب هزینه فرصت تعویض صفحه کلاچ برای مجید چقدر است؟
ج کدام یک در تعویض صفحه کلاچ از مزیت نسبی برخوردار است؟
د اگر مجید و ستار باهم قرار بگذارند که هر کدام ۴ ساعت صفحه کلاچ تعویض کند و ۴ ساعت لنت در این صورت روزانه به چند مشتری پاسخ می دهند
ه اگر ستار و مجید با اقتصاد خرد آشنا شوند و تصمیم بگیرند هر کدام در طول روز کاری را انجام دهد که در آن مزیت نسبی دارد آنگاه روزانه چند مشتری را پاسخ میدهند؟
پانوشت
هزینه فرصت عبارت است از ارزشمندترین جایگزین ممکن که به علت انتخاب گزینه نخست فدا شده است( برای این مثال ساده ما تعویض لنت ارزشمندترین جایگزین ممکن بعدی است)
مزیت نسبی: وقتی شخصی در انجام کاری نسبت به شخص دیگر از مزیت نسبی برخوردار است که هزینه فرصت انجام آن کار برای وی کمتر از دیگری باشد.
#
پاسخ
برویم سراغ مکانیکی اس اند ام( یکی از شیوه های انتخاب نام در میان شرکت های خارجی استفاده از حرف اول نام مالکان است)
هزینه فرصت تعویض هر صفحه کلاچ برای ستار ۱.۵ لنت است
هزینه فرصت تعویض هر صفحه کلاچ برای مجید ۴ لنت است
واضح است که ستار در تعویض صفحه کلاچ نسبت به مجید از مزیت نسبی برخوردار است( تعریف مزیت نسبی را که فراموش نکرده اید)
اگر ستار و مجید تعریف ساده ای از عدالت کاری داشته باشند و بخواهند هر کدام چهار ساعت صفحه کلاچ عوض کنند و چهار ساعت لنت، آنگاه در پایان ۸ ساعت کاری ستار ۸ صفحه کلاچ و ۱۲ لنت تعویض کرده و مجید هم ۶ صفحه کلاچ و ۲۴ لنت، یعنی در مجموع ۱۴ صفحه کلاچ و ۳۶ لنت و یا به عبارتی ۵۰ مشتری را روزانه پاسخ داده اند.
اگر تعمیرکارهای ما با اقتصاد خرد و تقسیم کار اقتصادی آشنا بودند آنگاه ستار کل روز را به تعویض صفحه کلاچ که در آن مزیت نسبی داشت میپرداخت و ۱۶ صفحه کلاچ عوض میکرد و مجید هم به تعویض لنت که در آن مزیت نسبی داشت میپرداخت و ۴۸ لنت تعویض میکرد. بعبارتی تعمیرگاه اس اند ام در این حالت روزانه ۶۴ مشتری را پاسخ میدهد و سود بیشتری بدست میآورد.