بدهم تکیه به تو ، شانه شدن را بلدی؟
گرمی ثانیه ای ، خانه شدن را بلدی؟
تو که ویرانه کننده است غمت ، می دانم !
خوردن غصّه و ویرانه شدن را بلدی؟
آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزد .
شمعِ گریان شده ، پروانه شدن را بلدی؟
مرغ عشقی شده دل ، میل پریدن دارد !
بال و پر در قدمت ، لانه شدن را بلدی؟
می نویسم من عاشق ، فقط از قصّه ی تو !
در غزل های من ، افسانه شدن را بلدی؟
اشک شب های سحر سوخته ام ، پیشکش ات !
تلخی گریه ی مردانه شدن را ، بلدی؟
هر کسی دیده مرا شاعر "مجنون" خوانده !
تو بگو ، "لیلی" "دیوانه" شدن را بلدی؟
این همه ناز کشیدم بشوم معتکفت !
بدهم تکیه به تو ... ،شانه شدن را بلدی؟
#علی_نیاکوئی_لنگرودی