در این مقاله دوست دارم درباره ی یک بیت از سعدی صحبت کنم ... یک بیت که میشه ازش یک کتاب نوشت و درباره ی انسانیت صحبت کرد ...
شاید تصنیف قلاب از همایون شجریان را شنیده باشید این همان شعر از سعدی است ولی درون تصنیف قلاب این بیت اجرا نشده است.
این بیت بسیار روان و به زبان فارسی امروزی نزدیک است بجز کلمه ی نُشّاب که به معنی " تیرها " است.
این بیت به نظر بنده ی حقیر هرگز شخص خاصی نیست که قصد صدمه زدن به سعدی داشته باشد و سعدی به او بگوید من نمیترسم .
این بیت نمایانگر انسانیت است انسانی که مثل صید وحشی نیست چون صید وحشی در بند جان خودش است.
حتما شما هم دیدید که در زمان شکار حیوانات آنها چطور از غریزه ی خود پیروی میکنند و برای نجات جان خود سریعا فرار میکنند ...
یا حیواناتی که پایشان در تله گیر کرده است آرام و قرار ندارند و خود را چپ و راست میکوبند تا بلکه نجات پیدا کنند...
آنها از غریزه پیروی میکنند چون غریزه در آن لحظه دستور میدهد فراااار کن یا خودت را محکم به این ور و آن ور بکوب شاید نجات پیدا کردی .. تفکر در آن لحظه برای آنها بی معنی است
بحث پیروی از غریزه فقط در بحث نجات جان نیست ... دیدید حیوانات برای رفع نیاز جنسی چه رفتاری دارند ؟
آنرا یک نیاز طبیعی میدانند و همان لحظه که نیاز بود باید رفع حاجات شود :)
همین را برای غذا خوردن و بقیه جنبه های زندگی در نظر بگیرید ...
در بند جان بودن یعنی پیروی از غریزه های طبیعی ...
این فقط مختص حیوانات و دیگر جانوران نیست بلکه برخی از انسان ها هم به همین شکل زندگی میکنند..
اما انسانی که در این مرحله مانده به درجات بالای انسانی ( که آنرا از حیوانات متمایز میکند یعنی عدم پیروی از غرایز طبیعی ) نمیرسد و در تفاوت چندانی به همان صید وحشی ندارد.
تفاوت انسان بودن با دیگر موجودات از نظر سعدی مقابله با غریزه های طبیعی است.
تصور کنید شما یک مامور آتشنشانی هستید در ساختمانی با یک کودک گیر افتاده اید مسیر خروج طولانی و پر از دود است که هرکسی موقع رد شدن ممکن است جانش را از دست بدهد.
چه تصمیمی میگیرید ؟ خود را نجات میدهید یا کودک را ؟
اینجا و در همین موقعیت مشخص میشود که شما همان صید وحشی در بند جان هستید یا یک انسان کامل متفاوت با تمام موجودات خلق شده !!!
آن آتشنشانی که با کودکی بیرون آمد ولی ماسک اکسیژنش را در دهان کودک گذاشته بود کودک نجات پیدا کرد اما خودش مدت کوتاهی بعد جانش را از دست داد...
نشّاب یعنی تیرها ... تیرهایی که به زندگی هرکس هرلحظه ممکن است پرتاپ شود
یکی با تصادف میمیرد...
یکی با بیماری...
یکی با فداکاری ...
یکی در راه آزادی...
یکی در راه میهن...
مرگ حقیقی ترین اتفاق زندگی است... انسان واقعی از دید سعدی کسی نیست که مثل صید وحشی نگران آن باشد و از آن بترسد بلکه کسی هست که آماده ی همه ی اتفاقات زندگی است کسی که اصلا نگران نیست آرامش دارد.
بهتره همین الان فکر کنیم چقدر در مقابل غریزه های جسمی مقابله کردیم و باعث رشد روح خودمان شدیم؟