آرزو بیرانوند
آرزو بیرانوند
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

فاتحه

"کفن کفن همه ام را به گور پیچیدی
درون سینه تنگم علاقه را دیدی

بدون فاتحه رفتی ، دوباره من مُردم
تو از شکستن این دل چرا نترسیدی؟

تبر تبر به تنم خون بهای تردید است
برای این دل بی طاقتم چه تبعیدی

ز رفتنت به دلم ناله های سوزان است
مکن خزان دل من که پناه و امیدی

قدم بزن به برم در درون قبرستان
نگاه کن به سنگ هایی که تراشیدی

روشن کن و بتاب بر هوای تاریکم
تویی که در هوای دل ، بسان خورشیدی

شرر زدی به دلم ناله ام فراوان شد
به غربت و مِهَن و گریه ام تو خندیدی

نفس نفس دل من شعله های سوزان است
خاموش کن آن شعله و شراره که دیدی

دلم از شوق وصال تو بیابانی شد
اینکه چه آمد سر دل را ز خود پرسیدی؟

از آسمان ها تا زمین شک کن ولی یقین
وقتی نشیند بر دلت مکن تو تردیدی

عشقم برایت در خور و کامل نبود اما
ای کاش نیمه پُر دل را تو می دیدی

دلفاتحه
من به غمگینترین حالت ممکن شادم...نویسنده،خواننده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید