مهتاب جودکی
مهتاب جودکی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

موج‌ها و آدم‌ها


ساحل به‌ظاهر آب و خاک و هواست، اما فقط همین‌ها نیست. باید کرانه به کرانه پی موج‌ها را گرفت و این را فهمید. باید نشست و تماشا کرد، بو کشید و شنید. مثل آدم‌ها که جز دست و پا و چشم، وجودی مستقل از هم دارند، محل تلاقی دریا و خشکی، ساحلی متفاوت از سواحل دیگر می‌سازد. این تفاوت به یک نظر به چشم نمی‌آید و شاید کسانی باشند که بگویند این فقط گستره‌ای از آب‌های آزاد است که جایی خودش را به زمین خشک می‌ساید.

باید صبور بود و شیوه آمدورفت موج‌ها و گرم‌گرفتن‌شان را با خاک شناخت. می‌شود از میان همه ساحل‌ها با یکی‌شان رفیق شد و دیگر گمش نکرد. آنها هرکدام صورتی دارند و می‌شود از هم جدایشان کرد و رویشان اسم گذاشت. مثلا می‌شود گفت این یکی که وقت غروب پر از چاله‌های ریز و گلوله‌های کوچک شن می‌شود، ساحل خرچنگ‌هاست. برای دیدن خرچنگ‌ها باید در زمان درست، وقتی که آسمان رو به سرخی می‌رود، آنجا بود در چابهار. جثه کوچک‌شان وقتی که خاک را از صورت‌شان کنار می‌زنند، در غروب دیدنی است. من با این ساحل رفیقم و دیگر گمش نمی‌کنم و خیال اینکه ماشین‌ها بخواهند روی آن چاله‌ها ویراژ بدهند، آشفته‌ام می‌کند. 

شکل ارتباط آب و خاک هرجا فرق دارد. یک‌جا صخره‌های مرجانی دارد که شاید سفید شده و مرده باشند. یک‌جا تکه‌سنگ‌های بزرگ ممکن است حرکت موج را کند کنند و یک‌جا بوی ماهی می‌دهد و صدای آواز صیادان. جایی مثل ساحل سیراف در کنگان، رد جاده ابریشم را می‌شود گرفت؛ چه خاطره‌ها که در حافظه سیراف نیست. حتی ساحل گیسوم تالش که آدم‌ها بزکش کرده‌اند هم دیدنی است، آنجا که سبزی جنگل به خزر می‌ریزد. در نقاشه قشم باید قدری طاقت به خرج داد و هیبت طبیعت را به چشم دید به وقت بالاآمدن ماه و بزرگ‌شدن دریا. این وحشت شبیه وحشت هیچ فیلم ترسناکی نیست. دنیا پیش چشم آدم بزرگ می‌شود و رخوت از تن بیرون می‌رود. یا در ساحلی ممکن است یک کشتی به گل نشسته باشد؛ شبیه رافائل در ساحل روستای باغوی کیش. یک‌جا ساحل بوی نفت می‌دهد و یک‌جا نهنگ‌های مرده دارد؛ چه غمی در دل دریاست. یا جایی دیگر در ساحل شیب‌دراز تخم لاکپشت‌های پوزه عقابی زیر خاک گرم است، بومیان جزیره هنگام سال‌هاست نگهبان آنها شده‌اند و برای از تخم بیرون‌آمدن لاکپشت‌ها و خزیدن‌شان به دریا، دل توی دل ساحل نیست.

دریا تماشایی است؛ روز و شبش. کدام چشمی است که از دیدنش خسته شود و نظاره ستاره‌ها را بر ساحل و ماه را بر آب پرشور نبیند؟ لحظه رسیدن موج‌ها به ساحل، مثل آشتی و دوستی است. من هنوز ساحل‌های بسیاری را ندیده‌ام و دوستان نادیده‌ای دارم.

یک لحظه، یک موج، در  یکی از سواحل جزیره قشم
یک لحظه، یک موج، در یکی از سواحل جزیره قشم


این یادداشت 8 خرداد 99 در روزنامه شهروند منتشر شد.


ساحلدریا
روزنامه‌نگارم و اینجا در ویرگول هم می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید